خانواده آسمانی
گناهکارترین مردم روز قیامت، کسی است که نتواند در دنیا زبانش را مهار کند
اصل تقوا، بحث زبان است و بدون کنترل زبان، تقوا و تعادل در صراط امکانپذیر نیست. محال است کسی زبانش را حفظ نکند و بتواند از صراط رد شود. پس برای حفظ تعادل در صراط باید زبان را کنترل کرد. در غیر این صورت فساد و معصیتهایی را به دنبال خواهد داشت.
در ابتدا لازم است که فهرستی از گناهان زبان که عبارت اند از غیبت، سرزنش، نفرین، فحش، لعن، مسخره کردن، افشاء سِّر، دروغگوئی، چاپلوسی، شوخیهای خطرناک سخن چینی، قسمهای که فساد ایجاد میکند، و خیلی از موارد زیاد... .
در این خصوص، نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «أکثر خطایا ابن آدم فی لسانه = بیشتر گناهان فرزند آدم از زبان اوست».
مؤمن همیشه شاد و آرام است. انسانی شاد و آرام است که بتواند زبانش را خوب کنترل کند. اضطراب، ترس و غصهها و مشکلاتی که برای انسان ایجاد میشود، همه به خاطر عدم کنترل زبان است. اگر کسی هم بخواهد سلوک حقیقی داشته باشد، باید وقت جدی برای زبانش بگذارد.
نکته عرفانی خیلی مهم این است که «إنّ أعظم النّاس خطایا یوم القیامه أکثرهم خوضا فی الباطل[1]= به روز رستاخیز گناه آن کس از همه مردم بیشتر است که بیشتر از همه گفتگوى بیهوده کرده باشد».
گاهی انسان قصد گناه دارد و بیتقوائی میکند. گاهی هم بنای گناه ندارد، ولی نمیتواند زبانش را کنترل کند و گرفتار زبانش میشود. در این صورت، تلاش برای جبران آن خیلی سخت میشود. کسانی که پرحرف و زبان باز هستند، خودشیفتگی زیادی دارند، میخواهند در هر زمینهای نظر بدهند آنها معمولاً به معصیت و گناه زبان بیشتر گرفتار میشوند و در باطل بیشتر قرار دارند تا کسانی که سکوت دارند.
اسلام اساساً دنبال اثبات جرم و خطا در مؤمن و مسلمان نیست. کسی که راحت هر چیزی را به زبانش میآورد، این فاجعه است. اکثر گناهان انسان در دنیا برای زبان است.
حضرت میفرماید: «أمَا إنّه لیسَ بینَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ ··· الباطلُ أنْ تقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تقولَ: رَأیْت[2]= امام على علیه السلام :هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست ··· باطل، آن است که بگویى: «شنیدم» و حق، آن است که بگویى: «دیدم».
از نظر حضرت، حق آن است که بگوئید دیدم و باطل آن است که بگوئید شنیدم. شنیدهها قابل اعتنا نیستند. دیدن مهم است. هر چند در دیدهها شک هم وجود دارد. بنابراین، در بعضی از موارد آنچه به زبان میآید، باطل است. اخبار و اطلاعاتی که افراد میدهند نوعاً باطل است.
امروزه بازار شایعه دروغ و تهمت خیلی گرم است. مخصوصاً با شبکههای مجازی که افراد خبرسازی میکنند و عکس و فیلم در این سایتها میگذارند. هیچ کدام از اینها قابل اعتنا نیستند، به خاطر همین است که گفته میشود اکثر گناهان در آخرت مربوط به زبان است.
آدمهائی که سنگین هستند، سکوتشان بیشتر است و کمتر حرف میزنند. ولی آدمهای پرحرف چون کمبود شخصیت دارند، برای سر پا نگهداشتن خودشان زیاد حرف میزنند. مثل بچهها که برای استقلال خودشان و کسب شخصیت، پرحرفی میکنند. او با این حرف میخواهد ارتباط بگیرد و حرفش را ثابت کند. گاهی بعضی آدم بزرگها دارای شخصیت حقیری هستند و از این رو مثل کودکان رفتار میکنند و میخواهند از طریق کلام و پرحرفی شخصیتشان را بزرگ جلوه دهند، حتی حاضرند جهنم درست کنند.
بیشترین عذاب جهنم مربوط به زبان است
نبی اکرم (صلیاللهعلیهواله) فرمودند: « یُعَذِّبُ اللّه ُ اللِّسانَ بعَذابٍ لا یُعَذِّبُ بهِ شَیئا مِن الجَوارِحِ ، فیقولُ : أی رَبِّ، عَذّبتَنی بعَذابٍ لَم تُعَذِّبْ بهِ شیئا ! فیُقالُ لَهُ : خَرَجَت مِنکَ کَلِمَةٌ فبَلَغَت مَشارِقَ الأرضِ و مَغارِبَها ، فسُفِکَ بها الدَّمُ الحَرامُ ، و انتُهِبَ بها المالُ الحَرامُ ، و انتُهِکَ بِها الفَرجُ الحَرامُ = پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خداوند، زبان را عذابى دهد که هیچ یک از اعضاى دیگر را چنان عذابى ندهد. پس، زبان گوید: اى پروردگار! مرا عذابى دادى که هیچ چیز را چنان عذابى ندادى! در پاسخ او گفته شود: سخنى از تو بیرون آمد و به شرق و غرب زمین رسید و به واسطه آن خونى بناحقّ ریخته شد و مالى به غارت رفت و ناموسى هتک شد».( الکافى: 2/ 11، حدیث 16؛ )
در قیامت خدواند زبان را به گونهای عذاب میکند که هیچ کدام از اعضا را آن طور عذاب نمیکنند. زبان گله میکند که هیچ کس را به اندازه من عذاب نکردی. خداوند اینگونه پاسخ میدهد که از تو کلمهای خارج شد و در تمام شرق و غرب عالم پیچید و خونی به ناحق ریخته شد.
گاهی با زبان جنگ شروع میشود و خون میلیونها آدم ریخته میشود. این اوج فاجعه است. در روایت داریم که در قیامت اولین سوال از خون است که خونی ریخته شده یا نه. بعضیها میگویند ما اصلا خونی نرختیم. اما وقتی به پرونده اعمالشان نگاه میکنند، میبینند که در اثر کاربرد بد زبانش چه فتنهها و فجایعی به بار آمده و به خاطر آن خونها ریخته شده است. مثلا خبرنگار در سایت یا تلگرام چیزی نوشته که به وسیله آن خونی ریخته شده است یا با بکارگیری بعضی کلمات، چقدر از فرزندان بی سرپرست شدند یا فساد رخ دادهاست.
از طرفی هم با زبان چه بسیار دعواها خاموش میشود و صلح ایجاد میشود. اگر کسی تسلیم حق شد مدارج عالیه را کسب میکند. قرب الی الله پیدا میکند، ولی به شرطی که تسلیم حق بشود. ولی اگر تسلیم حق نشد، هم برای خودش و هم برای دیگران فجایع زیادی ایجاد خواهد شد.
تسلیم خدا بودن، یعنی عبد بودن زبان
شرط تسلیم شدن زبان، «عبد بودن» است. مثل عبدی که هر چه به او میگویند باید بگوید: چشم. زبان هم باید این گونه باشد. گاهی لازم است راست بگوئیم. گاهی هم باید سکوت کنیم. در هر شرایطی که قرار داریم باید توجه کنیم که چه وظیفهای داریم. مثلاً زن و شوهری که اختلاف شدیدی با هم دارند. ما هم اگر چیزی بگوئیم فاجعه درست میشود. پس وظیفه حکم میکند که سکوت کنیم.
در اسلام هیچ گناهی از نظر شدت عذاب بالاتر از اختلاف نیست. بالاتر از چرکین شدن دل دو نفر نسبت به همدیگر نیست. گاهی ما حق نداریم راست بگوئیم تا به وسیله آن فتنه ایجاد شود. مثلاً اگر غیبت کسی را کردید و شخص مقابل هم بزرگوار نبود، حق نداریم به او بگوئیم که غیبتت را کردم.
پس زبان باید عبد خدا باشد. با عبد بودن شخص به مدارج عالی میرسد. بعضی آدمها هستند که با زبان ارتقا پیدا میکنند و به عالیترین درجات قرب میرسند. بعضی هم به پستترین درجات جهنم سقوط میکنند.
تمرین خوب حرف زدن و خود را تحت تربیت قرار دادن نوعی عبادت است. قرآن هم بر این امر تاکید میکند: «...وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا[3]... = ... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید ...».
بعضی از والدین هستند که چقدر وحشیانه رفتار میکنند. فرزندی که از کودکی مدام حرف بد شنیده و شمشیرهای تند زبان پدر و مادر خورده، معلوم است که در بزرگسالی نمیتوان از او انتظار رفتار درستی داشت. مانند کسانی که مردم از شر زبانشان درامان نیستند. یعنی امنیت ندارند. در هر مجلسی باشد شمشیرش را در میآورد همه را قلع و قمع میکند. این آدم وحشی است. چون خودش را آرام نکردهاست و نتوانسته خودش را تربیت کند.
در رحمت خاص نسبت به دیگران مبنا خود فرد نیست. بلکه مبنا این است که بگوید همه باید بهشتی شوند. چون همه را بنده خدا میبیند. گاهی انسان با تقوا و با گذشت از انتقام گرفتن، دیگران را از جهنمی شدن نجات میدهد.
زبان/سخن چینی
[1] - نهج الفصاحه
[2] - نهج البلاغة : الخطبة 141.
[3] - بقره/83.