تعریف کلی سواد رسانه ای:
متاسفانه اصطلاح سواد رسانه ای در دانشگاه ها و حوزه های کاری مختلف بسیار باب شده این در شرایطی است که کسانی که از این اصطلاح استفاده می کنند حتی با حوزه کاری سواد رسانه ای هم آشنایی ندارند و این امر از ناآگاهی افراد نشان می گیرد. در حال حاضر آنچه که دیده می شود این مساله که سواد رسانه ای با آموزش رسانه ای همچنین سواد اطلاعاتی به طور کامل متفاوت است و باید مرزبندی های دقیقی بین این مقوله ها ایجاد شود اما آنچه که نشان دهنده سواد رسانه ای و تعریف آن می تواند باشد این مطلب است که سواد رسانه ای ریشه ای از علم ارتباطات است که هم نیازمند شناخت و هم هنراست و بطور کلی با توجه به پیچیده بودن مجموعه سواد رسانه ای باید این علم از کودکی یعنی زیربنای رشد افراد بصورت یک مهارت شکل بگیرد و به مرور این مساله با تجربه تکمیل شود بطور کلی می توان گفت که سواد رسانه ای تجزیه و تحلیل مسایل توامان باشناخت و مخلوط شدن آن با هنر و در نهایت رسیدن به یک بینش و نگرش و انتخاب درست است. از آنجا که هر فردی از کودکی در معرض هجوم اطلاعات رسانه ای قرار می گیرد بایدتغییر نگرش در افراد پرورانده شود. سواد نوعی مهارت است به نحوی که در جامعه سنتی گذشته سواد یک مهارت و قابلیت خاص بود که کد گشایی شد و به شکل عادی در جامعه در آمد .
سواد رسانه ای نیز در حال حاضر یک مهارت است که با توجه به رشد و تعالی فرهنگ و علم ارتباطات در کشور و هجوم رسانه ها به مردم باید به مرور رشد سواد رسانه ای نیز رخ دهد.
سواد رسانه ای یکی از مهارت های ارتباطی است که طی آن پردازش ها خود به خود صورت می گیرد و باعث کدگشایی از پیام های رسانه ای و ارتباط با دیگران می شود با تسلط به سواد رسانه ای اقشار مختلف می توانند بهتر به محتویات واقعی پیام ها دست یابند و با پیام های مناسب تری پاسخگوی پیام اولیه باشند و از آنجا که سواد رسانه ای آموزش و رشد معنایابی و معنا گذاریست توجه ویژه به این امر می تواند باعث رشد رشد جامعه شود.
سواد رسانه ای به طور کلی شامل 4 بعد اساسی است . بعد نخست همان شناخت است که ازطریق آن می توان به محتوای پیام های اصلی دست یافت بعد دوم بعد احساسی است و ازآنجا که گاهی بعد احساسی بر عقلی در افراد می چربد باید به بعد احساسی سواد رسانه ای نیز توجه کرد به عنوان مثال یک پزشک با اطلاع از عوارض دخانیات به استفاده می پردازد و دلیل آن تمایل احساسی و نه عقلانی به دخانیات است که به همین جهت باید به بعد احساسی و نگرش به احساس جامعه نیز توجه کرد و اما بعد سوم شناخت هنری است که خود به سه زیر شاخه بصری. شنوایی و لامسه تقسیم می شود که متاسفانه در بحث بصری که همان موسیقی و صداست در کشور پرداخته نمی شود زیرا موسیقی به طور کامل تبدیل به سلیقه شده و به دید هنری آن که تشخیص موسیقی مناسب و آشنایی با نت هاست پرداخته نمی شود این در شرایطی است که در سایر کشورها قدرت تشخیص موسیقی خوب و واقعی آموزش داده می شود. اما در بحث ارتباطات بصری در حال حاضر فعالیت هایی در دانشگاه ها صورت می گیرد که در پی آن تدریس واحد های درسی دانشگاهی تا حدودی وضعیت را مناسب تر می کند اما در نهایت در بعد چهارم یا بعد نهایی که همان بعد اخلاقی است بیانگر این مطلب است که تمامی رسانه ها و پیام های آن در بر گیرنده ارزش و فرهنگ آن جامعه است .فرد باید در موجهای رسانه ای مختلف قرار گیرد تا با نگرش درست تری بتواند خود را با جوامع وفق دهد به همین دلیل است که برای دستیابی به سواد رسانه ای در بدو امر باید ابزارهای سنجش رسانه ای با استانداردهای علمی تطبیق یابد.
طی آخرین تحقیقات دو کشور کانادا و ژاپن از فعالان رشد و تعالی سواد رسانه ای هستندبه نحوی که کانادا به دلیل نزدیکی به امریکا و استفاده از رسانه های آمریکایی درگذشته ترویج دهنده فرهنگ امریکایی در خود بود به همین دلیل برای جدایی از این شرایط شروع و به ترویج و تویع فرهنگ خود در کنار فرهنگ امریکایی شد تا افراد جامعه بانگرش صحیح تری فرهنگ خود را بپزیرند در این جوامع به افراد آموزش داده می شود تا این امر را درک کنند که یک پیام از کجا آمده و چه هدفی را در بر دارد در این صورت افراد خود و با اختیار کامل خود حق انتخاب دارند و جوانانی هوشیار تر خواهند داشت اما متاسفانه در کشور ما سواد رسانه ای بر اساس نیاز بسیار اندک است و حتی در حد نیاز نیست . در حال حاضر تعدادی متولی برای آموزش سواد رسانه ای وجود دارد اما آنقدر پیشرفتی در کشور دیده نمی شود و می توان گفت که کشور ما در عرصه سواد رسانه ای در نقطه صفر قرار دارد.
از آنجا که روابط عمومی تاثیر فراوانی را در آگاهی بخشی به مردم جامعه دارد به نظر می رسد اگر فعالان این عرصه آگاهی بیشتری از سواد رسانه ای داشته باشند به عنوان سنسور جامعه می توانند نقش اساسی را در انتقال و ترویج پیام های صحیح به مردم داشته باشند و با استنباط صحیح نقاط ضعف و قدرت را شناسایی و نقش کلیدی را در رشد فرصت ها ایفا کنند.
در چنین شرایطی به نظر می رسد با توجه به رتبه پایین کشورمان در راستای سواد رسانه ای اگر زیربناهای رشد این عنصر اساسی در علم ارتباطات و جامعه از کودکی در مراکز آموزشی و مدارس ساخته شود و قدرت تشخیص و انتخاب موقعیت ها به افراد داده شود و در هر نهاد سازمانی به آموزش سواد رسانه ای پرداخته شود به طور قطع کشورمان به کشوری پویاتر و خلاق تر مبدل خواهد شد.