فرشید اکبری

ترنم روابط عمومی الکترونیک

ترنم روابط عمومی الکترونیک

akbarifarshid

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اثرات مثبت و منفی رسانه ها

 

قسمت اول 

چنانچه هویداست و همه می دانند، قرن بیست و یکم، قرن سرعت انتقالات است. این انتقالات در همه عرصه های زندگی محسوس بوده که آناً ما شاهد آنیم.

یکی از این انتقال های سریع اطلاعات و داده ها اعم از تصویری، صوتی، نوشتاری و امثال اینها از طریق رسانه معمول در جهان مانند رادیو، تلویزیون، شبکه عنکبوتی نت، شبکه های ساخته شده در این فضای مجازی است.

که هر کدام این بالنوبه اثرات مثبت و منفی از خود بجا گذاشته است؛ که در این مقاله به برخی از این آثار نیک و بد پرداخته شده اینک جوانب مثبت  ومنفی آنرا به بررسی میگیریم.

چنانچه می دانیم قرن بیست و یکم، در حقیقت حرکت ازجامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی است. هر جامعه ای که دارای اطلاعات بیشتری باشد، پیشرفت برای آن جامعه متصور خواهد بود.

در این جاست که اطلاعات، دانش و آگاهی، اساسی ترین دارایی انسان ها، ملت ها و جوامع بشمار می آید. اطلاعات، یک کالای راهبردی واستراتژیک محسوب گشته و از شاخص های اصلی توسعه یافتگی درمیان ملت ها و جوامع است. به همین دلیل مفهوم جابجایی در قدرت و جایگزینی دانایی به جای ثروت های مادی و فیزیکی امر پذیرفته شده قرن آینده است.

از مهمترین ابزارهای امروزی دانایی، رسانه ها هستند. زندگی در دنیای امروز بدون رسانه قابل تصور نیست. لذا نمی توان نقش رسانه های جمعی و خصوصاً رادیو، تلویزیون و انترنت را درزندگی امروزی نادیده گرفت، بلکه باید به دنبال فرهنگ سازی بود.

رسانه ها، بویژه رادیود و تلویزیون، تغییرات مهمی را درسیاست، تعلیم و تربیت، بازاریابی، اخبار، فرهنگ توده، زندگی اجتماعی و خانوادگی ایجاد کرده است. امروزه استفاده از انواع رسانه چون رادیو، تلوزیون، کمپیوتر، تلفن همراه و … جزء انکار ناپذیری ازفعالیت های روزانه افراد است و به عنوان منبعی از اخبار باور کردنی، اطلاعات و تعلیمات مهم، آگاهی های دقیق اجتماعی، و برخی سرگرمی های لذتبخش پذیرفته شده است.
رسانه ها عمدتاً در جوامع وظایف آتی الذکر را انجام می دهند:

الف) وظایف خبری و آموزشی

ب) وظایف راهنمایی و رهبری

ج) وظایف تفریحی و تبلیغی

د) وظایف سازمان یافته سیاسی

اثرات این رسانه ها نه تنها بر بزرگسالان بوده، بلکه کودکان ما امروزه در کنارتربیت خانوادگی و تربیت مکتبی و مدرسه ای، ازتربیت رسانه ای نیز برخوردارند؛ تا آن جا که برخی جامعه شناسان از تلویزیون به عنوان نیمه دوم والدین یاد می کند و بدون شک منظور آنها از این تعبیر، این نکته بوده است که کودکان ما امروز، اوقات به مراتب بیشتری را در مقابل تلویزیون می گذرانند تا با والدینشان. ازاین دیدگاه ،شاید مناسب تر باشد تا از والدین به عنوان چهارمین یا حتی پنجمین قسمت والدین کودک یاد کنیم و نقش موثر و حاضر و نافذ تلویزیون، دیسک و صفحات موسیقی، رادیو و سینما را در اولویت قراردهیم.

این موضوع  از دیرباز، توجه اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی را به خود جلب کرده و موجب قلم فرسایی این اندیشمندان شده، مسئله رابطه تلویزیون با کودک و نوجوان است.

ذکرنکته فوق زنگ خطری را برای خانواده ها و نهادهای آموزشی و تربیتی بصدا درآورده است و این زنگ خطر را دانشمندان درحدود یک دهه است که به گوش جهانیان رسانده اند و از رسانه های تصویری به عنوانی ابزاری نام می برد که باعث زوال دوران کودکی می شود و دانشمندان نیز معتقد اند تلویزیون، دیواره های حایل میان جهان کودک و دنیای بزرگسال را از میان برداشته است. البته نگاه این دانشمندان نگاهی انتقاد آمیز است.

تلاش داریم تا برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری، اختلال در فعالیت های کودکان، و نیز تأثیر فیلم های مربوط به بزرگ سالان بر کودکان، و تأثیر آگهی های تلویزیونی و خشونت را مورد بررسی قرار داده و در پایان، راه کارهایی برای به حداقل رساندن کارکردهای منفی آن ارایه نمایم.

امروزه شاهد آنیم که صنعت همچنان بر تعداد و تنوع تولیدات خود می افزاید و بدون وقفه، یکی یکی آنها را به دست انسان ها می سپارد و از دور، به نظاره عملکرد انسان ها با این تازه واردها می نشیند.

تلویزیون پدیده ای است عجیب که چندی است وارد زندگی انسان ها شده و به گونه ای معجزه آسا تقریباً همه خانه ها را اشغال کرده است چنان که توجه بیشتر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. به همین دلیل، گروهی از پژوهشگران آن را وسیله ای برای نابودی جامعه انسانی می دانند. در مقابل، گروهی دیگر آن را وسیله ای برای سرعت بخشیدن و بالا بردن توانمندی بشر محسوب می دارند.

اولین کارکرد رسانه ارائه اخبار و اطلاعات به عموم است، که این دلیل آن است که چرا گاهی عصر حاضر عصر اطلاعات نامیده می شود. مردم برای دلایل متعددی  به اخبار و اطلاعات نیاز دارند، از طرفی می تواند سبب معاشرت شود و از طرفی دیگر برای سوق دهی اذهان عمومی به کاربرده می شود. سرگرمی یکی دیگر از کاربردهای رسانه است که بیشتر به خاطر مشغول کردن اذهان عمومی در این دوره محیا است. آگاهی مردم از حقوق شان، تعهدات اخلاقی، اجتماعی و مذهبی کاربرد مهم دیگری از رسانه است که نیازی به تاکید ندارد.

در عصر حاضر جهانی شدن، اکثریت مردم جامعه به اطلاعات و ارتباطات برای به روز بودن و انجام فعالیت های روزانه مثل کار، سرگرمی، مراقبت های بهداشتی، آموزش، اجتماعی شدن، سفر کردن و هر کار دیگری که باید انجام دهیم، وابسته هستند. یک شهروند عادی شهری وقتی صبح از خواب بیدار می شود اخبار تلویزیون و روزنامه ها را بررسی می کند، به محل کار خود می رود، چند تماس تلفنی برقرار می کند، با خانواده خود برای یک وعده غذایی بیرون می رود و بر اساس اطلاعاتی که از همکاران، تلویزیون، فامیل، گزارش های اقتصادی و غیره دریافت می کند،تصمیمش را اتخاذ می کند. ما باید از این واقعیت آگاه باشیم که اکثر تصمیمات، اعتقادات و ارزش های ما بر اساس پیش فرض ها و تجربه ما از حقایق است. در محل کار معمولا ما می دانیم بر اساس دانش و تجربه، چه کاری را باید انجام دهیم، اگرچه در زندگی روزمره مان و کارهای خانه بیشتر به رسانه ها و در جریان اخبار قرار گرفتن و اینکه چه چیزهایی اهمیت دارند و باید از آنها آگاهی داشته باشیم، مشغول هستیم.

ما اعتمادمان را در اختیار رسانه به عنوان یک قدرت قرار داده ایم که اخبار، سرگرمی و آموزش را در اختیار ما قرار می دهد. اگرچه تاثیر رسانه ها بر فرزندان، نوجوانان و جامعه ما آنقدر زیاد است که باید با چگونگی آن آشنا شویم. رسانه ها از طریق تبلیغات آنچه عرضه می کنند و ما هر لحظه در جریان آنها قرار می گیریم،  میلیون ها دلار سرمایه کسب می کنند.

ما آنچه را که از طریق رسانه به ما گفته می شود می خریم. پس از مشاهده هزاران تبلیغ آنچه خرید می کنیم بر اساس آنچه در تلویزیون، روزنامه ها و مجلات دیده ایم، انتخاب می شود. اینها تاثیرات رسانه است به خصوص در نوجوانان، آنها هر آنچه در تلویزیون می بینند می خرند، و بر اساس تبلیغات و مُد های روز که در رسانه به نمایش گذاشته می شود خرید می کنند.

آثار مثبت و منفی ناشی از کمپین های تبلیغاتی رسانه ها بر روی جوانان جامعه ما وجود دارد. برای مثال از آثار مثبت، اگر مسابقه آموزشی نشان داده شود که بین دوستان شما و در جامعه محبوبیت به دست آورد، شما به وسیله تماشای این مسابقات بیشتر تحریک و به انجام فعالیت وا داشته خواهید شد. این فعالیت ها برای جامعه مفید هستند و فعالیت های ادبی را بین جوانان ارتقاء می دهند. اگرچه از آثار منفی می توان به حمل سلاح و مهمات توسط ستاره مشهور سینما در فیلم ها و تاثیر آن بر جوانان اشاره کرد، که این امر سبب  نوعی تقلید و الگوبرداری و تاثیر پذیری در نوجوانان در زندگی واقعی شان خواهد شد. اغلب هنگامی که تلویزیون و یا یک فیلم اکشن تماشا می کنیم، تصاویر خشونت آمیز و صحنه آسیب دیدن مردم توسط یکدیگر را می بینیم. مشکلی که در این زمینه وجود دارد آن است که دیدن این صحنه ها بارها و بارها توسط فرزندان ما می تواند آسیب زا باشد. فرزندان ما که شخصیت و باورهایشان در حال شکل گیری است ممکن است با دیدن این صحنه ها پرخاشگر شوند و یا قدرت تفکیک بین واقعیت و تخیل را از دست بدهند. مشکل دیگر آن است که جنگ واقعی توسط رسانه ها به عنوان سرگرمی نمایش داده می شود، ما باید به فرزندان و نوجوانان خود بیاموزیم که جنگ واقعی یک سرگرمی نیست و برد و باخت در آن مثل برد و باخت در یک بازی ویدئویی نیست، بلکه در جنگ واقعی همه بازنده هستند.

نوجوانان و جوانان در دوره ای از زندگی هستند که می خواهند توسط هم سن و سالان خود پذیرفته شوند و به نوعی دیده شوند، دوست دارند موفق باشند و دوست داشته شوند. رسانه نمای ایده آلی از یک مرد و یا زن با تمام عناصر موفقیت را به تصویر می کشد که شما آنرا در فیلم های تلوزیونی تماشا می کنید. این یک روش ناخود آگاه است که رسانه شما را وادار می کند برای رسیدن به موفقیت و شخصیت ایده ال تلوزیونی از مارک و محصول خاصی خریداری نمایید. تاثیر منفی دیگر بر نوجوانان، مخصوصا در امریکا که در سال های اخیر چشمگیر شده است، معضل چاقی است. میلیون ها نفر در امریکا با چاقی دست و پنجه نرم می کنند، اما همزمان در معرض هزاران تبلیغ و محصول نادرست قرار می گیرند در حالی که تصویر شخصیت ایده ال به آنها می گوید که لاغر و سالم باشند.

رسانه تاثیر بسزایی بر شکل گیری اذهان عمومی یک جامعه دارد. رسانه می تواند بر اساس اینکه چه محصولی را ارائه می دهد، اذهان عمومی را شکل داده و جهت دهی کند.

در این مقاله، سعی شده است رابطه تلویزیون و کودک و برخی از جنبه های تأثیرگذار تلویزیون بر کودک مورد بررسی قرار گیرد و در پایان، اشاره ای کوتاه بر چشم انداز تلویزیون و کودک داشته باشد.

وقتی درباره تأثیر تلویزیون بر کودک سخن می گوییم، در واقع نظری دو بعدی را بیان می کنیم به این معنا که مطلبی را درباره تلویزیون و مطلبی را درباره کودک بیان کرده ایم. بنابراین، لازم است هم قابلیت های کلی تلویزیون مورد نظر قرار گیرند و هم قابلیت های کلی کودک.

قابلیت های تلویزیون و برنامه های آن بالای کودکان و نوجوانان بیشتر است، برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری و خشونت را مورد بررسی قرار دهیم.

کسی نمی تواند مدعی شود که تلویزیون برای کودکان صرفاً خوب یا بد است. برای برخی کودکان در برخی شرایط، برخی برنامه های تلویزیونی زیان بخش است، برای سایر کودکان در همان شرایط یا برای همان کودکان در شرایط دیگر، تلویزیون می تواند سودمند باشد. برای بیشتر کودکان در اغلب شرایط، بیشتر برنامه های تلویزیون خنثاست و زیان و یا سود خاصی ندارد زیرا تلویزیون هم مثل دیگر مصنوعات بشری کارکردهای سه گانه در دو بُعد آشکار و نهان دارد:

 کارکردهای مثبت (پنهان و آشکار)

 کارکردهای منفی (پنهان و آشکار)

 کارکردهای خنثی (پنهان و آشکار)

با توجه به این تقسیم بندی، تلویزیون نه صرفاً عاملی است که زندگی طبیعی انسان ها را به خطر اندازد و نه وسیله ای است مطلقاً برای پیشبرد اهداف بشر.

تلویزیون از یک سو، رسانه ای است که همه قوای ادراکی انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، یکی از ویژگی های متمایزکننده تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است. این ویژگی، جزو جداناشدنی این رسانه است. تمرکز و توجه چشم و گوش را می طلبد، توجه را به حرکت در یک فضای کوچک معطوف می کند. این جعبه جادویی کنار میز غداخوری و یا هر جایی که مناسب تر تشخیص داده شود، قرار داده می شود. استفاده کننده از تلویزیون به بیرون رفتن از خانه و تهیه بلیط نیاز ندارد، بدون آنکه از صندلی خود بلند شود، می تواند با استودیو، صحنه های نمایش و دوربین های خبری در دور دست ها ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کند.

همچنین تلویزیون تصاویری پویا به شکل نمادین، همراه با زبان و صدا و موسیقی منتقل می کند. از این رو، کلیه شرایط لازم برای توجه و جذب در این رسانه فراهم آمده است و این ویژگی تلویزیون را به قدرتمندترین رسانه جمعی از سایر رسانه ها متمایز می کند.([1])

بنابراین، از طریق تجربه کردن روش نمادینی که رسانه های گوناگون را از یکدیگر متمایز می کند، کودکان این امکان را به دست می آورند تا آن دسته از مهارت های لازم فکری را کسب کنند که موجب می شود با تأثیر بیشتری از طریق آن رسانه ها یاد بگیرند. یادگیری از طریق رسانه ها، بستگی به پرورش کافی رفتارهای مربوط به مهارت های کلی و نیز مهارت هایی دارد که برای استفاده از رسانه ای خاص به شکل ویژه موردنیاز است. از سوی دیگر، تلویزیون وسیله ای برای بمباران اطلاعات است، و همین دو علت تأثیرات تلویزیون بسیار عمیق و ماندگار است.([2])

چون ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی کاملا تأثیرپذیر است و به راحتی شرطی می شود لذا تاثیر رسانه ها و بازی های الکترونیک (گیم) فوق العاده بالایش مؤثر تمام می شود و بنحو بدان عادت می گیرد.

اولین تجربه مستقیم انسان با تلویزیون و سایر رسانه ها، عموماً پس از دو یا سه سالگی شروع می شود ابتدا به صورت تقلیدی، بعد به صورت اختیاری و در نهایت، در چهار سالگی انتخابگر می شود.

در سن ۶ یا 7 سالگی، کودک معمولا با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا می شود و دل بستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی در وی ایجاد می گردد.

برخی از عواملی که موجب می شوند توجه کودک دوباره به صفحه تلویزیون برگردد عبارتند از: آشنایی قبلی با صداها یا موسیقی، در صورتی که آنچه اتفاق می افتد از نظر بصری نیز مورد علاقه واقع شود. تغییر بلندی و کوتاهی صدا، صدای بچه ها، جلوه های ویژه صدا، صداهای غیرعادی، خنده، صدای زنانه، موسیقی های گوناگون([3]).

با توجه به نکات فوق الذکر، می توان گفت: مدت قریب ده سال از دوران ارزشمند عمر برای تماشای برنامه های تلویزیونی، (مخصوصا تلویزیون های امروزه که اکثرا برنامه های مبتذل و مستهجن غیر اخلاق را به نشر می رسانند وکلاً ضایع کننده های عمر انسان است). آن هم با ترفند های خاص که صاحبان قدرت، میزان تأثیرگذاری بر کودک را به شدت افزایش می دهند، زمان بسیار زیادی است تا کودک طی این زمان، به آنچه آنها می خواهند، مبدّل گردد.

از آنجا که انسان موجود اجتماعی است و زندگی اجتماعی دارای شاخص ها و نمادهایی است. بدون شناخت نمادهای اجتماعی، نمی توان در اجتماع زیست. در واقع، مقدّمه زندگی اجتماعی، اجتماعی شدن است. تولّد طفل مقارن با اجتماعی شدن اوست. به همان نسبت که کودک رشد می کند، باید همزمان رشد اجتماعی نیز داشته باشد زیرا رشد، پرورش و جامعه پذیری در وجود کودک است. کودکی یعنی: سال هایی که انسان راه و رسم زندگی را می آموزد. اولین جایی که کودک اجتماعی شدن را می آموزد خانواده است([4]).

ولی توان خانواده برای پاسخ گویی به این نیاز بزرگ ناچیز است. گرچه مدرسه در کنار خانواده تا اندازه ای خانواده را در این راه یاری می کند، ولی به دلیل آنکه نیاز کودک فراتر از این حد است، باز هم این کمبود به وضوح مشهود است ولی تلویزیون به خاطر برنامه های فراگیر و متنوّع، بهترین وسیله ای است که می تواند این نیاز کودک را برطرف کند زیرا تلویزیون واسطه ای فراگیر است که در دسترس همه کودکان قرار دارد.

کودکان از طریق تلویزیون، درباره خود، زندگی خود، چگونگی رفتار در شرایط گوناگون، و چگونگی برخورد با مشکلات خانوادگی و شخصی، چیزهای زیادی می آموزند و این اجتماعی شدن از طریق تلویزیون با توجه به ویژگی های تلویزیون و کودک، از هر چیزی نافذتر است([5]).

خلاصه اینکه ما اعتمادمان را در اختیار رسانه به عنوان یک قدرت قرار داده ایم که اخبار، سرگرمی و آموزش را در اختیار ما قرار می دهد. اگرچه تاثیر رسانه ها بر فرزندان، نوجوانان و جامعه ما آنقدر زیاد است که باید با چگونگی آن آشنا شویم. رسانه ها از طریق تبلیغات آنچه عرضه می کنند و ما هر لحظه در جریان آنها قرار می گیریم،  میلیون ها دلار سرمایه کسب می کنند. ما آنچه را که از طریق رسانه به ما گفته می شود می خریم. پس از مشاهده هزاران تبلیغ آنچه خرید می کنیم بر اساس آنچه در تلویزیون، رادیو، انترنت، روزنامه ها و مجلات دیده ایم، انتخاب می شود. اینها تاثیرات رسانه است به خصوص در نوجوانان، آنها هر آنچه در تلویزیون می بینند می خرند، و بر اساس تبلیغات و مود های روز که در رسانه به نمایش گذاشته می شود خرید می کنند.

آثار مثبت و منفی ناشی از کمپین های تبلیغاتی رسانه ها بر روی جوانان جامعه ما انکار نا پذیر است. برای مثال از آثار مثبت، اگر مسابقه آموزشی نشان داده شود که بین دوستان شما و در جامعه محبوبیت به دست آورد، شما به وسیله تماشای این مسابقات بیشتر تحریک و به انجام فعالیت وا داشته خواهید شد. این فعالیت ها برای جامعه مفید هستند و فعالیت های ادبی را بین جوانان ارتقاء می دهند.

اما از آثار منفی رسانه ها می توان به موارد نشر صحنه ها و افلام ضد اخلاقی و غیر اخلاقی و موسیقی های مبتذل و خلاف ارزش های دینی و اعتقادی اشاره نمود، همجنان حمل سلاح و مهمات توسط کارگردان های مشهور سینما در فیلم ها و تاثیر آن بر جوانان، و نیز راه های جرایم سازمان یافته و روابط نا مشروع میان جوانان و نوجوانان یاد آوری نمود، که این امر سبب  نوعی تقلید و الگوبرداری و تاثیر پذیری در نوجوانان در زندگی واقعی شان خواهد شد.

اغلب هنگامی که تلویزیون و یا یک فیلم اکشن تماشا می کنیم، تصاویر خشونت آمیز و صحنه آسیب دیدن مردم توسط یکدیگر را می بینیم. مشکلی که در این زمینه وجود دارد آن است که دیدن این صحنه ها بارها و بارها توسط فرزندان ما می تواند آسیب زا باشد. فرزندان ما که شخصیت و باورهایشان در حال شکل گیری است ممکن است با دیدن این صحنه ها پرخاشگر شوند و یا قدرت تفکیک بین واقعیت و تخیل را از دست بدهند.

مشکل دیگر آن است که جنگ واقعی توسط رسانه ها به عنوان سرگرمی نمایش داده می شود، ما باید به فرزندان و نوجوانان خود بیاموزیم که جنگ واقعی یک سرگرمی نیست و برد و باخت در آن مثل برد و باخت در یک بازی ویدئویی نیست، بلکه در جنگ واقعی همه بازنده هستند.

نوجوانان و جوانان در دوره ای از زندگی هستند که می خواهند توسط هم سن و سالان خود پذیرفته شوند و به نوعی دیده شوند، دوست دارند موفق باشند و دوست داشته شوند. رسانه نمای ایده آلی از یک مرد و یا زن با تمام عناصر موفقیت را به تصویر می کشد که شما آنرا در فیلم های تلوزیونی تماشا می کنید. این یک روش ناخود آگاه است که رسانه شما را وادار می کند برای رسیدن به موفقیت و شخصیت ایده ال تلوزیونی از مارک و محصول خاصی خریداری نمایید. تاثیر منفی دیگر بر نوجوانان، مخصوصا در در کشور های مستضعف و عقب نگهداشته شده جهان که در سال های اخیر چشمگیر شده است، معضل چاقی است. میلیون ها نفر در در این کشورها با چاقی دست و پنجه نرم می کنند، اما همزمان در معرض هزاران تبلیغ و محصول نادرست قرار می گیرند در حالی که تصویر شخصیت ایده ال به آنها می گوید که لاغر و سالم باشند.

رسانه تاثیر بسزایی بر شکل گیری اذهان عمومی یک جامعه دارد. رسانه می تواند بر اساس اینکه چه محصولی را ارائه می دهد، اذهان عمومی را شکل داده و جهت دهی کند.

تلویزیون به عنوان وسیله ای برای شکل دادن افکار عمومی، با زیر پوشش قرار دادن معضلات اجتماعی و مسایل مربوط به سیاست داخلی و خارجی و همچنین با عرضه برنامه های تفریحی و نمایشی اش، نقش خود را می نمایاند، بدون توجه به نوع برنامه ای که از آن پخش می شود مجله های خبری، موسیقی ها، مسابقه های تلویزیونی، نمایش مجموعه ها و مانند آن.

این وسیله ارتباطی در هر حال، ملزم به ارایه یک پیام ایدیولوژیک است. تعدّد و گوناگونی روش ها و فنونی که به وسیله برنامه سازان به کار گرفته می شود در واقع بیانگر مجموعه ای از اصول و گرایش های ایدیولوژیک حاکم بر تلویزیون و یا به تعبیر دیگر، مبیّن آن وظایف اصلی است که در زمینه ایدیولوژی از سوی طبقه حاکم بر تلویزیون تعیین می شود. این ایدیولوژی منعکس کننده وضع ملّی، فرهنگی و سیاسی خاص هر کشور است([6]).

برای مثال، ایدیولوژی حاکم بر تلویزیون های غرب، سرمایه داری است که آن را به عنوان یک نظام و روش زندگی ارج نهاده است و تمام فعالیت ها، نه تنها تلویزیون، بلکه تمام رسانه ها باید در این زمینه باشند. در تاریخ کشور ها، بارها مشاهده شده که کسانی که حتی کوچک ترین بی توجهی به این ایدیولوژی حاکم داشته اند دچار ورشکستگی شده اند. بنابراین، این یک قانون کلی است.

در کشور ما نیز ایدیولوژی حاکم بر تلویزیون، باید از نظام حاکم اتخاذ شده باشد و جهت گیری آن در راستای تقویت اهداف این نظام باشد. از این رو، متولّیان رسانه ها، بخصوص تلویزیون، لازما در صدد اهداف تعین شده برای شان اند.

  • برخی اثرات مثبت رسانه

آنچه تا اینجا بطور اجمال تذکر رفت تاثیرات کلی رسانه ها بالای فرد وجامعه مخصوصا دوران کودکی و نو جوانی بوده که در واقع مثبت یا منفی بودن اثرات رسانه‌ها مربوط به محتوا و پیامی است که از طریق رسانه‌ها پخش و نشر می‌شود و نیز تا حدودی بستگی به نحوۀ استفاده و هدفی که کاربر و پیا‌م‌گیر در نظر گرفته است، دارد.

 

  • برخی اثرات منفی رسانه ها

آنچه امروزه مایه ای پریشانی و نگرانی والدین و صاحب‌نظران علوم اجتماعی و رفتاری است،‌ نوع پیام‌ها و الگوهای ارائه شده در رسانه‌ها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی در انتقال پیام، جریان جامعه‌پذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکاف‌های فرهنگی بین نسل‌ها در جوامع شده است.

که بخودی خود این پیام ها بطور آگاهانه یا بعضا نا آگاهانه از طرف برخی رسانه سبب انحراف کودکان، جوانان و حتی عده از بزرگسالان می گردد.

تبلیغات سیاسی که اکثرا مملو از مبالغات دوغین بوده بالای اذهان عموم تاثیر انداخته مسیر اصلی جامعه ار بصوب دیگر منحرف میسازد.

در شرایط کنونی اثرات منفی رسانه‌ها و مهم‌تر از همه تلویزیون و انترنت را نمی‌توان نادیده گرفت. تلویزیون، امروزه، فراگیرترین رسانه در جامعه بشری است و از نظر نقش و جایگاهی که در خانواده‌ها دارد، آن را عضوی از خانواده می‌توان تلقی کرد. با ورود تلویزیون به خانواده، تغییراتی در شیوه رفتاری افراد خانواده دیده می‌شود و بیشتر گردهم‌آیی‌های شبانه خانواده به دور تلویزیون و برای برنامه‌های آن‌ است.

بسیاری از صاحب‌نظران علوم ارتباطات و محققین علوم اجتماعی در تبیین و بررسی جایگاه تلویزیون در خانواده، آن را یکی از اعضای خانواده قلمداد کرده‌اند که نبودش بلافاصله ملموس و وابستگی دیگر اعضای خانواده به آن کاملا محسوس است. اعضای خانواده ضمن تعامل با هم با تلویزیون نیز تعامل دارند.

این وابستگی بحدیست که رابطه عاطفی روزگار قدیم را از بین برده همه مجالس و هم نشینی ها و قصه های شرین و دلچسپ ایام گذشته بشر جای خویش را به رسانه ها واگذار نموده است.

عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده می‌شوند و انسجام آن را به مخاطره می‌اندازند. یکی از عوامل اثرگذار بر گسستگی انسجام خانواده، گسترش رسانه‌های جمعی و استفاده افراطی از آنهاست. رسانه‌های جمعی به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج، جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و توانسته‌اند فضای انفرادی را به جای فضای جمعی و اجتماعی خانواده حاکم کنند، به طوری که گسترش تکنیکی رسانه‌های مدرن الکترونیکی، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از گروه را دارد.

در این مسیر، تعامل فرد با رسانه الکترونیکی و غیر احساسی شکل می‌گیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و غلبه فنی ابزارهای رسانه‌ای، نوعی انفعال شخصیتی و فرهنگی در فرد ایجاد می‌شود. نتیجه این می‌شود که افراد خانواده به جای گفت‌وگوی صمیمی با یکدیگر، با تلویریون – به عنوان رسانه‌ای همگرا که ساختارها و کارکردهای دیگر رسانه‌ها را در خود تلفیق کرده است – ارتباط برقرار می‌کنند؛ ارتباطی که بار عاطفی و احساسی ندارد. بدین ترتیب امروزه، به جای کانون گرم خانواده، اعضای خانواده‌ هر شب گرداگرد اجاق سرد تلویزیون جمع می‌شوند.

حتی با آمدن انترنت –مخصوصا در این دو دهه اخیر در کشور ما و آن هم استفاده در تلفن های همراه هوشمند- اکثرا شیرازه مجالس از هم گسیخته و هر عضو خانواده در یک کنار مصروف تلفن و انترنت است.

بسیاری از صاحب‌نظران اعتقاد دارند تلویزیون و انترنت به کانون توجه خانواده تبدیل شده است و با پی‌ریزی روابط موازی در خانواده از تعامل سازنده و تجربه عواطف خانوادگی جلوگیری می‌کند.

این آسیب در دو نوع ارتباط، بیشتر خود را نشان می‌دهد: یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن و شوهر. نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهند که هر اندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران کاهش یابد، فاصله عاطفی و هیجانی و همچنین فاصله شناختی و فهم بیناذهنی میان اعضای نظام خانواده بیشتر می‌شود.

امروزه در بیشتر جوامع، خانواده و تلویزیون جدایی‌ناپذیرند. آمارهای رسمی و غیر رسمی نشان می‌دهند که میزان مشاهده تلویزیون و استفاده از اینترنت در خانواده‌ها، چشم‌گیر و قابل ملاحظه است.

این میزان می‌تواند سبب کاهش فضای گفت‌وگو میان اعضای خانواده شود. این روند به افزایش فردگرایی و کاهش جمع‌گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده و حتی جامعه قلمداد می‌شود.

تلاش کشور های پیشرفته صنعتی و اقتصادی جهان اینست تا در جوامع عقب نگهداشته شده و به اصطلاح خود شان جهان سوم نوعی مصروفیت بدون ثمره و یا صیاع وقت را طوری رایج سازند تا این ملت ها مصروف این و آن بوده و نتوانند به رفاه زندگی دست یافته و آرام زیست نمایند.

که در نتیجه چنین مشغولیت های بیجا آنها از مواهب و منابع ایشان بهره برده و ایشانرا همانند برده ها استثمار نموده و از ایشان به نفع خویش بهره کشی نمایند.

تا بدین سبب از یکسو به هداف سیاسی و اقتصادی از قبل تعین شده خویش برسند و از سوی دیگر این ملت ها را اغفال سازند.

برای دست آوردن این نوع اهداف بهترین حربه و وسیله همانا تلویزیون و انترنت که صادرات خودشان می باشد. چون ملت ها را مصروف آن ساخته و خودشان بخوبی به تمام برنامه های علمی و صنعتی و رشد اقتصاد رسیدگی نموده و دیگران را مصروف تلویزیون و انترنت سازند.

از جمله اثرات ناگوار رسانه ها یکی هم تربیت گیری نادرست اطفال و نو جوانان و حتی جوانان از آن است. چون رسانه نا خواسته نو جوانان و جوانان را بسوی اجتماعی شدن می کشاند که ایام کودکی و نو جوانی زود از آن متاثر می گردد. بدین ترتیب، این امر در حیات اجتماعی کودک مرحله مهمی محسوب می‌شود و در این روند مکتب، مدرسه و رسانه‌های جمعی به ویژه تلویزیون، همکار و در عین حال رقیب‌های اساسی تلقی می‌شوند. زندگی در جهان صنعتی، والدین را چنان در تنگنا قرار داده است که آنان، آگاه یا ناآگاه، وظایف آموزشی و تربیتی خود را به نهادهای رسمی و غیررسمی آموزشی از جمله رسانه‌ها سپرده‌اند.

آنچه امروزه دغدغه والدین و صاحب‌نظران علوم اجتماعی و رفتاری است،‌ نوع پیام‌ها و الگوهای ارائه شده در رسانه‌ها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی و بعضا اخلاقی در انتقال پیام، جریان جامعه‌پذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکاف‌های فرهنگی بین نسل‌ها در جوامع شده است و سبب انحرافات اخلاقی و اجتماعی گردیده است.

آنچه در جهان معاصر، جریان جامعه‌پذیری و شکل‌گیری رگه‌های شخصیتی کودکان را تحت تأثیر قرار داده، تحول شگرف رخ داده در شیوه‌ها و الگوهای تربیتی که به طور گسترده‌ای شیوه‌های فرزندپروری را دگرگون کرده است. این تحول بر نهادهای آموزشی نیز اثرگذاشته و محتوا و قالب آموزش و تربیت را متحول کرده است. تلویزیون نیز، به تبع این دگرگونی، روش‌ها و راه‌بردهای جدیدی برای برقراری ارتباط با مخاطبان خود به ویژه کودکان در پیش گرفته است و الگوهای برنامه‌سازی متأثر از این روند، تغییرات چشم‌گیری کرده‌اند.

در نظریه‌های علمی جدید، ذهن کودک و نو جوان همچون لوح سفیدی تلقی نمی‌شود که هر چیزی را بتوان بر آن نوشت یا حک کرد، بلکه ذهن کودک، در برخورد با درون‌شدهای محیطی، به صورت فعال عمل می‌کند و این اطلاعات را با استفاده از ابزارهای خاص خود گزینش و تفسیر می‌کند. تلویزیون، رسانه‌ای فراگیر و اثرگذار به شمار می‌آید. بنابراین، با توجه به کارکردهای آموزشی و تربیتی خود می‌تواند نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان نهادی یاریگر والدین باشد و به تبع آن، خانواده را به سوی به کارگیری دیدگاه‌های علمی هدایت ‌کند.

اثرات ناگوار و منفی رسانه ها، علاوه بر آثار منفی اجتماعی‌ که در حال و آینده ممکن است نشان دهد، به تکوین شخصیتی ناسالم در کودکان و نوجوانان کمک می‌کند.

چون رسانه ها اکثرا اطلاعات نا همگون و نا همآهنگ را به نشر می سپارد لذا ناهماهنگی الگوهای تربیتی مورد تأیید نهادهای مسئول، مثل خانواده، مدرسه، مکتب، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی، رسانه‌ها و حتی پدر و مادر، گاه مجموعه متعارضی از مفاهیم و هنجارها را به کودکان و نوجوانان ارائه می‌دهند. این امر به خودی خود، پی‌آمدهای جبران‌ناپذیری در سازگاری اجتماعی و روانی فرد دارد.

با توجه به موارد پیش‌گفته، پرسش مهم این است که آیا رسانه‌ها همواره آثار و پیامدهای مثبتی در این گستره بر جای می‌گذارند؟ پاسخ به این پرسش واضح است که قطعاً نه.

مبانی نظری رابطه رسانه، جامعه و خانواده، بر نقش مثبت رسانه‌ها تأکید دارد، اما در عمل، نتایج تحقیقات بی‌شمار در مورد بازنمایی خانواده، خشونت رسانه‌ای، ترویج مصرف‌گرایی، سکس و…، نقش منفی آنها را برجسته‌تر منعکس می‌کند.

با این‌حال، باید همواره بر این اصل پافشاری کرد که تلویزیون یکی از رسانه‌های مؤثر در تغییر نگرش است و نقش مؤثری در تغییر دیدگاه والدین دارد.

اثر متقاعدکنندگی پیام‌های تلویزیونی به روشنی تأیید شده است. اصولاً رسانه‌ها از طریق ارائه مسئله، موضوع‌های متعددی را در کانون توجه مخاطبان خود قرار می‌دهند و از این طریق، سبب مطرح شدن آن موضوع و کسب اعتبار اجتماعی برای آن می‌شوند. که بعضا یا اکثرا تاثیرات منفی آنرا همه می بینیم.

وقتی موضوعی از رسانه پرقدرتی چون تلویزیون پخش می‌شود، آن مسئله، پدیده‌ای اجتماعی تلقی می‌شود و نظر رسانه نیز در قالب قبول یا طرد آن پیام مطرح می‌شود. بنابراین، مخاطب دیگر نمی‌تواند بی‌اعتنا و منفعل باشد، بلکه باید نظر خود را با رسانه هماهنگ کند یا اینکه در برابر آن قرار گیرد. این چالش، انگیزه لازم برای جست‌وجوی اطلاعات بیش‌تر و دست‌یابی به تعادل را فراهم می‌کند و در نهایت، به تغییر نگرش می‌انجامد. بنابراین، ناگفته پیداست که تلویزیون می‌تواند در قالب برنامه‌های مختلف، نگرش‌های سنتی و دیرینه  والدین را نسبت به راه‌ بردهای تربیتی و الگوهای فرزند پروری را تغییر دهد که این خود نوعی تاثیر منفی رسانه بر روند تربیتی یا بعباره دیگر دو تربیتی اطفال و نو جوانان را به بار می آورد.

 

منابع:

[1] –  ویلبر شرام جک لایل و ادوین بی پارکر تلویزیون در زندگی کودکان، ترجمه: محمود حقیقت کاشانی- تهران، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه ای صدا وسیما ۱۳۷۷ ص ۵.

[2] – اقتباس از امه دور،  تلویزیون و کودکان رسانه ای خاص برای مخاطبان خاص، ترجمه علی رستمی- تهران، سروش ۱۳۷۴ ص ۱۵۲.

[3] – سدریک کالینگفورد، کودکان و تلویزیون، ترجمه: وازگن سرکیسیان، تهران – سروش ۱۳۸۰ ص ۵۶ـ۶۶.

[4] – بروس کوین، مبانی جامعه شناسی، ترجمه :غلام عباس توسلی و رضا فضل، تهران – سمت ۱۳۸۲ ص ۱۷۳.

[5] – همان اثر، ص 174. و  حسین بستان، اسلام و جامعه شناسی خانواده، قم- پژوهشکده حوزه و دانشگاه ۱۳۸۳ ص ۸۳.

[6] – اثرات رفتای تلویزیون بر کودکان و نوجوانان، ترجمه و تلخیص: سعید آذری، مجله پژوهش و سنجش شماره ۱۵و۱۶ خزان و زمستان ۱۳۷۷ ص ۷۷.

[7] – رفیق سکرّی، درآمدی بر افکار عمومی، تبلیغ و آوازه‌گری، ترجمه: حسین کرمی، همراه، 1370، فصل 7 ص 23.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۷
فرشید اکبری farshid akbari

مقدمه :

جهان، با ورود به عصر رسانه ‏ها و شکل ‏گیرى جامعه اطلاعاتى، دوران جدیدى را آغاز کرده است. درنظام نوین جهانى‏، در عصر رسانه ها زندگی می کنیم؛ عصری که در آن رسانه های گروهی جزء جدایی ناپذیر زندگی ما هستند. آنچه که رسانه ها به عنوان اطلاعات به ما انتقال می دهند، به اشکال مختلف در نحوه زندگی، اندیشه و احساسات ما و حتی فرزندان ماتعیین کننده است.در این میان سیاست های رسانه ای نقش تعیین کننده ای در توسعه فرهنگی کشورها دارند.رسانه ها با اتخاذ سیاست های متفاوت ارتباطی، توسعه فرهنگی کشورها را تسهیل و تسریع می کنند. کارکرد رسانه ها در عصر ارتباطات ، بی شک در همه ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری انکارناپذیر است.امروزه جامعه ای توسعه یافته تلقی می شود که بتواند در کنار توسعه شاخص های همچون اجتماعی واقتصادی مانند درآمد سرانه ، توزیع ناخالص ملی و نرخ مرگ و میر بر معیار آموزش و اطلاعات و در حقیقت عنصر دانایی اجتماعی تاکید کند
    در چنین جامعه ای ، وسایل نوین ارتباط جمعی با تولید و توزیع مطلوب اطلاعات، نقش زیادی در بالا بردن آگاهی های گوناگون و ضروری به عهده می گیرند و جامعه را در نیل به تعالی و ترقی همه جانبه یاری می کنند. حال این رسانه ها هستند که با اتخاذ سیاست های پویای اجتماعی و ترکیب آن با سیاست های فرهنگ گرا می توانند عامل آمیختگی ، توازن و پیوند دادن به باورهای اصیل اعتقادی و سنت های بارور جامعه باشند و با گسترش تصریح آفرینندگی و افزایش رشد فرهنگی به توسعه همه جانبه کشورها کمک کرده و باعث پویایی افکار شوند

تعریف فرهنگ :
کلمه فرهنگ مرکب از دو جزء "فر" و " هنگ" ،به معنی "کشیدن" ونیز"تعلیم و تربیت" است.در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است و در زبان های رومانیایی و انگلیسی ازآن معنای پرورش، به سازی، تذهیب یا پیشرفت اجتماعی را استنباط می کردند،اما امروزه فرهنگ از نظر تنوع و وسعت های معنانی و سیر تاریخی و برداشت ادبی چنان ابعاد گسترده ای یافته است که دیگر نمی توان آن را محدود به مفهوم"دانش و تربیت" دانست

عبارت فرهنگ در بُعد عمومی نشأت گرفته از همان اندیشه تایلر است که « فرهنگ را مجموعه ای از توانایی ها، شناخت، باورها، اشیا، فنون،و هنرها‌، و قوانین می دانند که هر انسانی از جامعه ای که در آن عضو است، دریافت می کند.»

مهمترین ویژگی تمایز بخش حیات انسانی از حیات غیرانسانی فرهنگ است، که دارای عناصری همچون: هنجارها، باورها و ارزشها می باشد. واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های بسیار کهن است که نه تنها در نخستین متن های نثر فارسی دری ؛ بلکه در نوشته های بازمانده از زمان پهلوی نیز به چشم می خورد. از نظر لغوی، اغلب فرهنگ را به معنی عقل و دانش به کار برده اند؛ اما به معانی مختلف دیگری نیز آمده است که از آن جمله می توان به نیکویی تربیت و پرورش، بزرگی و عظمت، فضیلت و کار، شکوهمندی، حکمت، هنر، معرفت و علم فقه اشاره کرد.[1]

توسعه فرهنگی همان ارج نهادن به افکار ،آداب و رسوم ملی و بومی هر جامعه ای است  . توسعه فرهنگی منجربه خود باوری جامعه شده است، و توانائی های بالقوه و خلاق انسان را در زمینه فرهنگی شکوفا می کند؛ و این مسئله خود در شکل گیری و هویت فرهنگی جامعه نقش مهمی  را ایفاء می نماید. در واقع ترکیب توسعه و فرهنگ در جامعه و در بخشی از اندیشه های علوم انسانی، به دنبال این است که با توجه به فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون با یک رویکرد درونی و بومی و بهره مندی از پیامدهای موثر بیرونی توسعه، به شناخت عمیق باورها و ارزش های ملی و محلی جامعه خود بپردازد. توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزش های محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد، تا از این طریق ایده ها ، افکار، و آداب و رسوم ملی – بومی جامعه خود را در قالب ارتباطات نمادین فرهنگی و نشانه های ملی و بومی در عصر حاضر همپای سایر  فرهنگ جوامع موثر در جهان اشاعه دهد.

 صنعت فرهنگ:

فرهنگ رسانه‌ای از یک طرف با صنعت تولید فرهنگ نیز مواجه است. رسانه با قدرت نفوذپذیری خود، پوسته نهادهای اجتماعی خاصه خانواده را می‌شکافد و بدون اختیار اعضا، وارد زندگی آنها می‌گردد و اعماق آن نهادها را به تسخیر درمی‌آورد. این پیام‌ها باعث تغییر در نگرش آنان می‌گردد و در صورتی که نتوان مدیریتی بر آن اعمال کرد، آن چنان سطح انتظار انسان را تغییر می‌دهد که میزان رضایتمندی او را از زندگی، دستخوش تلاطم می‌کند.

تحت تأثیر بمباران اطلاعاتی از سوی رسانه‌ها، انسان راضی و سعادتمند دیروز به فردی ناراضی امروز تبدیل می‌شود. فرهنگ رسانه‌ای حتی می‌تواند با نمایش تضاد عمیق بین جهان واقعی و جهانی که خود تولید کرده، انسان را در خلاء رها سازد. لذا فرهنگ رسانه‌ای در کنار تمام مزیت‌هایی که دارد، می‌تواند در ایجاد تغییر در ارزشهای ذهنی مخاطبان، مفهومی تحت عنوان «شی مداری»  را بر ذهن گیرندگان خود حاکم نماید و بحران هویت آن را تشدید نماید. رسانه‌هایی که سعی دارند اطلاعات خود را با فشار بر ذهن مخاطب تحمیل نمایند، معمولاً در همان راستا قدم برمی‌دارند

 نقش رسانه در فرهنگ اجتماعی

در جوامع ابتدائی فرهنگ ها زودتر شکل می گیرند و دیرتر هم از بین می روند . گاهی در جوامع کوچک حرف یا حرکت یک فرد عادی و عامی شاید چنان نقشی در زندگی آنان بازی کند که تأثیری طولانی مدت داشته باشد ، این وضع تا زمانی مؤثر است که جوامع کوچک تحت تأثیر جوامع بزرگتر اطراف قرار نگیرند.ضمن آنکه اساساً هرچه جامعه اطلاعاتی و رسانه ای ضعیف باشد ، به همان نسبت تعامل فرهنگ ها هم به کندی صورت می گیرد. به عنوان نمونه در ادوار گذشته فردی برای تبلیغ دیدگاههای خود باید تلاش فراوانی می نمود تا بتواند حداقل بخش کمی از مردم را تحت تأثیر اندیشه های خود قرار دهد.هرچه ابزارتبلیغ بیشتروگسترده تر باشد امکان اشاعه یک تفکریا باورقوت بیشتری  می گیرد؛ حال آنکه اگر آن اندیشه ها بتواند تأثیری ملموس بر دیگران بگذارد ، باز برای رد و یا محو آن به همان پروسه اولیه یعنی رسانه قوی نیاز است تا مخالفان دیدگاههای اندیشه ای بتوانند آن را از ذهن مردم بزدایند . البته اگر موضوع و یا اندیشه ای بتواند چند نسل را طی کند ، حذف آن باور سخت و گاه ناممکن است.

اما در جهان امروز که آداب و رسوم و یا باورها و اعتقادات از مهمترین مؤلفه های سازنده فرهنگهای بشری اند ، محو نابود سازی آنها- ظاهراً – براحتی میسر نیست ، با خطر و چالش بزرگی بنام «رسانه » روبروست . تردیدی نیست که آداب و سنن؛ خصوصاً آن شاخه هایی که عامل پیوند و پیوستگی نسل ها و اقوام است پایه های قوی و چند هزار ساله در یک ملت دارند و حتی مردم در برخی از کشورها با پذیرش ادیان جدید کمتر نمادها ، آداب و سنن خود را فراموش می کنند ، بلکه حداقل آن را در جامه تفکر جدید می آرایند و باصطلاح آن را به نوعی استحاله می کنند، نه آنکه کاملاً آن را از یاد ببرند، خصوصاً آدابی که گستره آن چند قوم و ملیت را به طور برابر در بر می گیرد دوام پذیری و استحکام آن بیشتر استو به همین علت زود از بین نمی روند و با گسترش آیین و باوری از خاطره ها زدوده نمی شود،  البته این امر تا زمانی به قوت خود باقی است کهملتی برای نگهداری ، دیرپائی و به پائی باورهای پیشینیان همت به خرج داده و نگذارد که داشته های گذشتگان به راحتی فراموش شود ، اما چیزی که در عصر حاضر همین ستونهای محکم و قوی و ملی را دچار تزلزل و خدشه می سازد هجوم بی رویه شیوه ها و آدابی از زندگی است که توسط رسانه هاتی جمعی خصوصاً تلویزیون و روزنامه ها تبلیغ می شود.[2]

نقش و جایگاه رسانه‌های فرهنگی

گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است. بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را نه به مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.

این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود .

آنچه اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می گیرد و اغلب از نظرها دور می ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی مستقل است. این نوع رسانه ها، در گونه ها و رویه های خود، عرصه ای مناسب برای طرح نظرات و نظریه های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است. اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به دور از جار و جنجال های برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می دهند، به تبیین ماهیت عناصر شکل دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده از توسعه   وتکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیتند.
با این همه، نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد توجه قرار نمی گیرد. البته بی اعتنایی به رسانه های فرهنگی و نادیده گرفتن جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به دنیای مطبوعات در ایران است. نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه رواج عام دارد و تیراژ روزنامه ها و مجله های رنگارنگ هفتگی سر به میلیون می گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به سیاست گذاری فرهنگی این کشورهاست که به موجب آن حداقل یک سوم از نسخه های این گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه های عمومی و دانشگاه ها و دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه های فرهنگی تضمین می شود، بلکه امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می آید. دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری های بیشماری را بپذیرند و متحمل هزینه های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق علمی ایجاب می کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به صورت انحصاری انجام نمی گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی گیرد و فقط به حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به گونه ای در خط سیاسی حزب حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی شود. از سوی دیگر، این پشتیبانی ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به دولت صورت نمی پذیرد، بلکه مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت های بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.

نقش رسانه در شکل دهی فرهنگ اجتماعی

رسانه ها با تحولاتی که در جنبه های مختلف از بعد فن آوری تجهیزاتی و حجم و روش داشته اند بعنوان حاملان و منتقل کنندگان پیام می تواند در ساخت فرهنگ عمومی باورها و افکار عمومی مؤثر باشند . آنها بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی عقیدتی و فرهنگی امکان حضور در همه نقاط جغرافیائی پیدا کرده اند .این بحث مورد قبول  و پذیرش همه دست اندرکاران امر فرهنگ است فرهنگ عمومی یک پدیده پویا است و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اختراعات اکتشافات نظریه پردازی و رفتارهایی که در دنیا در ابعاد مختلف شکل می گیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونی هاست.

بنابراین کسانی که اثر و تأثیر گذاری بالاتری در این فرهنگ داشته باشند می توانند در شکل دهی فرهنگ عمومی موفق تر باشند.تأثیر در فرهنگ اجتماعی با استفاده از ابزارهائی است که آن ابزارها امکان این تأثیرگذاری را معین  می کند مطبوعات به عنوان یکی از این ابزارها و صدا و سیما به عنوان ابزاری دیگر در این راستا مطرح است. و چون نفوذ حضور نحوه بیان و شکل انتقال پیام در رسانه صدا و سیما به طرز ویژه ای است که مخاطب را می تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هایی که در آن هست به خود جلب کند این رسانه می تواند در نحوه تغییر دگرگونی در فرهنگ عمومی پرنفوذ ترین و مؤثرترین عامل باشد. ما الآن در شرایطی واقع شده ایم که فرهنگ عمومی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی و عقیدتی دستخوش تغییر و دگرگونی است یعنی عرصه فرهنگ اجتماعی امروز یک عرصه کاملاً رقابتی است و در شناخت این عرصه آنچه اثر را بیشتر می کند این است که از طرفی پیام نگرش و ارزشی به گونه ای به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومی به مخاطبین ارائه شود که منطبق با نیازهای عموم جامعه باشد. یعنی جامعه نسبت به آن پیام فرهنگ و ارزش احاس نیاز کند. از طرفی وقتی می توانیم موفق باشیم که بتوانیم ان پیام ارزش را به نحو مطمئن و به نحوی که در مخاطب اثر بگذارد منتقل کنیم. برای این که همه این امور به نحو احسن شکل بگیرد می بایست در عرصه ملی دارای اهداف مشخص و معین بوده و منطبق با آن اهداف که اهداف کلان نظام است پیام را انتخاب و بنحو احسن منتقل نمود.

به هر حال صدا وسیما به عنوان یک رسانه بسیار مهم و بعنوان یکی از ابزارهای تأثیر گذاری بر فرهنگ عمومی وقتی مؤثر است که بتواند با مخاطبینش منطبق با نیازهای آنها و با روش های درست و مورد قبول برنامه را ارائه کند. صدا وسیما برای آنکه بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسائل را خوب به مخاطبین منتقل کند با کمبود امکانات در عرصه تخصص مطالب و تحقیق روبروست. از این رو می بایست با قسمت های علمی تخصصی جامعه ارتباط داشته باشد و صدا وسیما برای اینکه این ارتباط را برقرار نماید در مراکز استانها در تهران و در شبکه ها علی رغم انجام حجم عظیمی از تحقیقات نیازمند به محقق و نیازمند به اهل مطالعه و نیازمند به اهل تخصص است. در بعد فرهنگی سیاسی و اقتصادی رسانه صدا و سیما بعنوان یک ابزار می تواند این تضادها را در درون جامعه ، توسعه و به تعادل برساند.[3]

نسبت رسانه با مهندسی فرهنگی

با توجه به ضرورت‌های مطالعه درباره مهندسی فرهنگی و عوامل مؤثر در مسیر مهندسی فرهنگی، در این مقاله جایگاه رسانه صدا و سیما در مهندسی فرهنگی مطالعه می شود. رسانه‌ها ابزار و نهادهای مؤثر در فرهنگ هر جامعه به حساب می‌آیند و حوزه عمل و فعالیت‌ آن‌ها فرهنگ است. از این رو مستقیم و بی‌واسطه با فرهنگ پیوند و ارتباط دارند. نتیجه این ارتباط و پیوند برقراری رابطه‌ای متقابل بین رسانه و فرهنگ است. رسانه‌ها بر بستری فعالیت می‌کنند که از فرهنگ رایج در جامعه ایجاد شده است. بنابراین به شدت از فرهنگ رایج در جامعه‌ای که در آن فعالیت می‌کنند تأثیر می‌پذیرند؛ به گونه‌ای که اساساً خارج از چارچوب‌های فرهنگی جامعه نمی‌توانند عمل نمایند. اما رسانه‌ها فقط تأثیر نمی‌پذیرند، بلکه بر فرهنگ جامعه تأثیر نیز می‌گذارند. با توجه به وظایفی که برای رسانه‌ها متصور است، آن‌‌ها، به ویژه صدا و سیما، تأثیرات قدرتمندی دارند و فرهنگ جامعه را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند. با توجه به این واقعیت باید گفت رابطه و نسبت رسانه و فرهنگ، متقابل و دوسویه است؛ یعنی این دو ضمن آنکه از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند بر یکدیگر تأثیر نیز می‌گذارند و تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند. با وجود این تأثیر متقابل موضوع این مقاله روشن ساختن تأثیرات فرهنگ بر رسانه نیست، بلکه موضوع، بررسی تأثیر رسانه بر فرهنگ است.

رسانه صدا و سیما تأثیر گسترده و عمیقی بر فرهنگ جامعه می‌گذارد. از این رو در مهندسی فرهنگی، این رسانه جایگاه ویژه و ممتازی دارد. این جایگاه ایجاب می‌کند تا هم در طراحی و اجرای مهندسی فرهنگی به رسانه‌ها و به‌ویژه صدا و سیما اهمیت خاصی داده و در جهت تقویت و پشتیبانی مادی و معنوی از آن‌ها گام برداشته شود و هم رسانه‌ها با درک عمیق از جایگاه و توان تأثیرگذاری خود در جهت تحقق اهداف «مهندسی فرهنگی» برنامه‌ریزی کنند و بکوشند از تمامی فرصت‌ها و امکانات موجود در جامعه برای به ثمر نشستن مهندسی فرهنگی بهره‌برداری نمایند.[4]

 ضرورت مهندسی فرهنگی

اگر تغییرپذیری فرهنگ‌ها را شاخصه و ویژگی فرهنگ‌ها بدانیم، نتیجه منطقی آن است که جوامع چاره‌ای جز پذیرفتن تحولات فرهنگی ندارند و باید همواره شاهد دگرگونی و تغییر و تحول در فرهنگ خود باشند. با توجه به تأثیرپذیری فرهنگ‌ها از عوامل مختلف و متفاوت، تغییر و تحول فرهنگی می‌تواند جهتی مثبت یا منفی بیابد. جهت مثبت آن است که تحولات فرهنگی رشد و تکامل فرهنگ یک جامعه را موجب شود و ضمن کمک به حفظ هویت و موجودیت آن جامعه، راه‌های دستیابی به سعادت را برای مردم آن جامعه هموار سازد. اما جهت منفی آن است که تأثیرپذیری فرهنگ موجب شود تغییراتی در جهت تخریب فرهنگ یک جامعه روی دهد؛ به گونه‌ای که نه تنها راه سعادت، صلاح و رستگاری را مسدود سازد، بلکه با از بین بردن فرهنگ یک جامعه و در نتیجه مضمحل شدن هویت آن جامعه، به فروپاشی و اضمحلال یک جامعه منجر گردد.

آنچه می‌تواند جهت مثبت یا منفی تحول فرهنگی را مشخص سازد، عواملی است که در ایجاد تغییر و تحول در یک فرهنگ مؤثرند. این عوامل متعدد و گوناگون هستند و از محیط درونی و بیرونی یک جامعه برآمده‌اند. از این رو مجموعه‌ای از عوامل در ایجاد تحول فرهنگی تأثیرگذارند. هر یک از این عوامل بسته به خاستگاه خود و تأثیراتی که دارد می‌تواند در ایجاد جهت مثبت یا منفی برای تحول فرهنگی مؤثر و کارساز باشد. تغییر و تحول فرهنگی امروزه به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده است و نمی‌توان و اساساً نباید مانع آن شد. اما بی‌تفاوت ماندن در مقابل این تحول و رها کردن آن به حال خود موجب می‌شود عواملی که تأثیر مثبت دارند تضعیف شوند و در مقابل عواملی تقویت گردند که تأثیرات منفی به جا می‌گذارند و در نتیجه تحول فرهنگی جهتی منفی بیابد. در حالی‌که اگر مسئولانه به تحول فرهنگی نگریسته شود، می‌توان با برنامه‌ریزی و پیگیری تحولات فرهنگی به صورت سازمان‌یافته و هدفمند جهت مثبتی به تحولات فرهنگی بخشید. با دقت و بررسی در موضوع تحول فرهنگی می‌توان با تقویت عواملی که تأثیر مثبتی در مسیر تحولات فرهنگی دارند و تضعیف عواملی که تأثیرات منفی بر تحولات فرهنگی بر جا می‌گذارند، مسیر تحول فرهنگی را به جهتی مثبت هدایت کرد و تحول فرهنگی را به جای آنکه به اضمحلال فرهنگی منجر شود به عاملی برای تکامل فرهنگی تبدیل نمود. از این رو است که مهندسی فرهنگی به عنوان یک ضرورت مطرح می‌شود

جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی

با توجه به ماهیت فرهنگی مهندسی فرهنگی، سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی در پیشبرد آن تأثیر عمده و اساسی دارند. در این میان سهم رسانه‌ها، به ویژه رسانه صدا و سیما، با توجه به ویژگی‌ها، کارکردها و تأثیراتشان بیشتر به نظر می‌رسد.
درباره جایگاه صدا و سیما در مهندسی فرهنگی دو دیدگاه وجود دارد: اول؛ دیدگاهی که فعالیت این رسانه را مساوی و عین مهندسی فرهنگی می‌داند، و دوم؛ دیدگاهی که صدا و سیما را کارگزار و عامل در مهندسی فرهنگی می‌شناسد.
دیدگاه اول از نظریات کسانی چون مک لوهان درباره وسایل ارتباط جمعی ریشه می‌گیرد. مک لوهان برعکس کسانی که بین پیام و وسیله ارسال پیام تمایز و تفکیک قائل‌اند، به چنین تفکیکی اعتقادی ندارد. به نظر او رسانه‌ها، به عنوان ابزارها و فناوری نوینی که در اختیار بشر قرار گرفته‌اند، همراه خود فرهنگ و تحولات اجتماعی را نیز به بار می‌آورند. با این دید است که جمله معروف «رسانه همان پیام است» را عنوان کرده و تمایز و تفکیک بین پیام و رسانه را منتفی دانسته است. با این دیدگاه، وقتی از نسبت بین رسانه و مهندسی فرهنگی بحث به میان می‌آید، ورود رسانه به عرصه زندگی افراد بشر به خودی خود تغییر و تحول فرهنگی را به همراه می‌آورد و نمی‌توان از اجبارهای ناشی از ورود فناوری رسانه‌ای گریخت و به صورت ارادی تصمیم به مهندسی فرهنگی گرفت.

علاوه بر این رسانه فعالیتی کاملاً فرهنگی دارد و این فعالیت با طراحی و هدفمندی انجام می‌شود. از سوی دیگر تمام سازمان‌ها و نهادها که به صورت محدود یا گسترده فعالیت فرهنگی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم با رسانه ارتباط می‌یابند و برای کامل کردن کار خود و به ثمر نشاندن آن به همکاری رسانه نیازمندند. رسانه صدا و سیما هم به صورت مستقیم و برای عمل بر اساس رسالت و مسئولیتی که بر عهده دارد کار فرهنگی می‌کند و هم به صورت غیرمستقیم با توجه به مسئولیتی که برای کامل کردن فعالیت دیگر سازمان‌ها و نهادها دارد، فعالیت فرهنگی انجام می‌دهد. بدین‌معنا صدا و سیما در یک جا به صورت مستقل و مستقیم و در جایی دیگر به صورت مکمل و غیرمستقیم در حوزه فرهنگ فعالیت می‌کند و بر آن تأثیر می‌گذارد. از آنجا که تمام این فعالیت‌ها سازمان‌یافته و هدفمندند و با هدف تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام می‌شوند، فعالیت این رسانه مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی معرفی می‌شود.

دیدگاه دوم معتقد به آن است که اگرچه کار رسانه تماماً فرهنگی است و به صورت سازمان‌یافته و هدفمند برای تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام می‌شود، رسانه به مثابه یک مجری و کارگزار عمل می‌کند و تنها مجرایی برای انتقال فرهنگ به حساب می‌آید. این نظر از دیدگاهی ریشه می‌گیرد که بین رسانه و پیامی که از طریق آن منتقل می‌شود، تفکیک قائل است. براساس این دیدگاه رسانه ابزار است و محتوای آن را پیامی مشخص می‌سازد که از طریق آن منتقل می‌شود. این پیام، که مستقل از خود رسانه است، می‌تواند بر فرهنگ مردم تأثیر بگذارد و آن را دچار تغییر و تحول سازد. خود رسانه به خودی خود و جدا از پیامی که از مجرای آن منتقل می‌شود تأثیری ندارد؛ چنان‌که احداث یک ایستگاه تلویزیونی یا رادیویی فقط در صورتی که به کار گرفته شود و پیامی به وسیله آن‌ منتقل شود می‌تواند گذرا باشد، در غیر این صورت تأثیری به بار نخواهد آمد.

در مهندسی فرهنگی نیز رسانه آنچه را در سطحی کلان و خارج از محدوده عمل و حوزه فعالیت رسانه نظریه‌پردازی و طراحی شده است، عملیاتی و اجرا می‌کند. بنابراین در این اقدام، رسانه مجری و کارگزار به حساب می‌آید و فعالیت آن نه مساوی با مهندسی فرهنگی بلکه فقط دربرگیرنده بخشی از مقوله مهندسی فرهنگی، آن هم در مرحله عمل و اجراست. البته این بخش از فعالیت بسیار مهم است و که اگر نادیده گرفته شود یا حاشیه‌ای و فرعی تلقی شود، اساساً تحقق اهداف مهندسی فرهنگی دشوار می‌گردد.

ویژگی‌هایی که مهندسی فرهنگی از یک سو و رسانه از سوی دیگر دارد دیدگاه دوم را تأیید می‌کند. اول آنکه مهندسی فرهنگی فعالیتی است که از حوزه نظر و طراحی شروع، و به حوزه عمل کشیده می‌شود. طرح نظریه فرهنگی و طراحی فرهنگ مطلوب بر اساس آن، با هدف مهندسی کردن فرهنگ جامعه، خارج از مسئولیت‌های صدا و سیما است. نظریه‌پردازی بر عهده نخبگان فکری و فرهنگی جامعه قرار دارد و طراحی فرهنگ براساس این نظریه‌ها نیز در نهادهای تصمیم‌گیر و برنامه‌ریز انجام می‌شود. صدا و سیما نیز ممکن است در این زمینه وظایفی داشته باشد، اما همه آن را بر عهده ندارد. دوم آنکه مهندسی فرهنگی یک جریان و برنامه مستمر است که گذشته، حال و آینده را در بر می‌گیرد. اما رسانه‌ها به شدت در قید زمان حاضر هستند و می‌کوشند تا به اقتضائات و نیازهای زمانی پاسخ گویند که در آن به سر می‌برند، بنابراین در بحث مهندسی فرهنگی فقط با بخشی که با زمان حاضر مرتبط است پیوند می‌خورد و همراه می‌گردد. نکته سوم این است که رسانه‌ها به شدت تحت تأثیر تحولات اجتماعی هستند و برای آنکه از این تحولات عقب نمانند و در مواجهه با گرایشات غالب بر جامعه به حاشیه رانده نشوند با آن‌ها همراه می‌شوند، از این رو تأثیرپذیری آن‌ها بسیار زیاد است. این در حالی است که مهندسی فرهنگی طراحی و برنامه‌ریزی برای تأثیرگذاری بر تحولات است و مهندسی با اتکا به طرحی کلان، سازمان‌یافته و هدفمند انجام می‌شود و به پیش می‌رود، از این رو فعالیتی فعالانه برای تأثیرگذاری بر تحولات اجتماعی و فرهنگی به حساب می‌آید، حال آنکه رسانه‌ها تحت تأثیر تحولات اجتماعی‌اند و بیشتر واکنشی عمل می‌کنند و عکس‌العملی در برابر امر واقع شده می‌باشند. نکته چهارم آن‌ است که طرح کلان مهندسی فرهنگی اساساً نمی‌تواند به وسیله یک نهاد یا سازمان انجام شود، بلکه فعالیتی جمعی است و فقط با مشارکت جمعی مجموعه‌ای از نهادهای مؤثر بر فرهنگ جامعه باید اجرا گردد. از این رو رسانه‌ها به هر میزان هم که در فرهنگ تأثیر داشته باشند، نمی‌توان فعالیت آن‌ها را مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی دانست. در واقع رسانه‌ها بخشی از این حرکت جمعی را بر عهده دارند و به پیشبرد آن کمک می‌رسانند.[5]

کارکردهای رسانه در مهندسی فرهنگی

اگر بنا به تعریف فوق رسانه صدا و سیما را عامل و کارگزار طرح مهندسی فرهنگی بدانیم، باید آن را فراگیرترین و گسترده‌ترین نهاد مؤثر در عملیاتی کردن طرح مهندسی فرهنگی شناخت. این رسانه کارکردهایی دارد که براساس آن‌ها می‌تواند در اجرای مهندسی فرهنگی آنچنان مؤثر عمل نماید که جانشین دیگری برای آن متصور نیست. از این رو است که امروزه هر طرح فرهنگی حتی اگر سازمان‌ها و نهادهای دیگر متولی اجرای آن باشند برای عملیاتی شدن به رسانه صدا و سیما نیاز دارد.

 نتیجه‌:
رسانه ها به طور اعم و تلویزیون به شکل خاص ، یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی هستند که نقش اساسی در انتقال میراث فرهنگی و احتماعی و ارزش های جوامع دارند . در دوره ی کنونی که عصر اطلاعات و تکنولوژی های نوین نام گرفته است ، این رسانه ها هستند که با کارکردهای خود و به کارگیری شیوه های جدید اطلاع رسانی ، الگوهای نوین فرهنگی و اجتماعی را به جوامع وارد می کنند که جایگزین ارزش ها و الگوهای فرهنگی سنتی می شوند و به عنوان عاملان تغییر و تحول در ارزش ها و هنجارها و الگوهای فرهنگی جوامع عمل می کنند . بنابر این ، رسانه ها نقش مهمی در گستره ی جهانی شدن ایفا نموده و یکی از عاملان اصلی جهانی شدن فرهنگ هستند . نکته ی عمیق در جهانی شدن فرهنگی به معنای انتقال هنچارها و ارزش هاست که در الگوهای ظاهری فرهنگ متجلی می شوند و  رسانه ها از اشکال عمده ی فرهنگ در حهان و عامل انتقال فرهنگ هستند . بنابر این ، توجه به کارکردهای رسانه ها در هر کشور ، اهمیت بسیار زیادی دارد  و باید با تدوین استراتژی های صحیح در تدوین برنامه های رسانه ها از جمله برنامه های تلویزیون ، تدابیری اتخاذ شود که بتوان از تهدیدات جهانی شدن پرهیز نمود و از نقاط قوت آن بهره گرفت .

 منابع :

 1-     سید رضا، فارسی، ارتباطات و توسعه فرهنگی، تهران، انتشارات ظهیر ، 1379، چاپ اول

2-     مهدی، احمدی، فرهنگ رسانه ، تهران، انتشارات زمزم ، 1381 ، چاپ اول

3-     یاسر، اسفندیار ، فرهنگ، دین، رسانه،  تهران، انتشارات  رعد ،1382

4-    ساعی، منصور، نقش رسانه‌ها در انتقال ارزش‌ها و پدیده‌ی شکاف هنجاری و ارزشی نسل‌ها، تهران ، انتشارات حکیم ، 1384

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۶
فرشید اکبری farshid akbari

1- مقدمه

بى شک روابط عمومى، مانند سایر رشته هاى علوم انسانى مورد غفلت قرار گرفته است و توسعه روزافزون و ارتباط و اطلاعات در کشور ها، نتوانسته در آن تأثیرى داشته باشد. حتى کشور در حال توسعه ما نیز چنین وضعى دارد. مشکلات و ناکارآیى ادارى در کشور ما پدیده نو و جدیدى نیست و سال هاست که سازمان هاى مربوطه، براى اصلاح ساختارى آنها مطالعه و برنامه ریزى مى کنند، هر چند تاکنون اقداماتى نیز به عمل آمده است. در عصر ارتباطات و اطلاعات در موقعیتى که جامعه متحول ما رو به سوى تکامل دارد و مدنیت را جست وجو مى کند، روابط عمومى از اجزا و عناصر اصلى ارتباطات است و در ایجاد بستر هاى مشارکت ذهنى و عینى نقش نهادى و بنیادى دارد، زیرا جنس و ماهیت مجموعه وظایف و فعالیت هاى آن به طور عمده، (ارتباطى، تعاملى و تبادلى) است. امر مشارکت با مقوله اطلاع رسانى که از مهمترین رویکرد هاى روابط عمومى است آغاز مى شود و بسیارى دیگر از کارهاى اجراى تحقق مشارکت از جمله تمهیدات ترغیبى، همان امور رایج کاربردى روابط عمومى است.

مقتضى نیست که ارتباطات مردم با سازمان ها سرد و عارى از مهر و رغبت باشد، بجاست، که با انجام مطالعات و بررسى هاى لازم اساساً معلوم شود که سازمان هاى ما واقعاً به چه رویه و رویکردى براى تعامل با مردم نیاز دارد؟ یکى از عواملى که در سرنوشت هر گروه و فرد اهمیت و ارزش دارد و آنها را براى رسیدن به هدفشان یارى مى دهد، کیفیت رابطه آنها با افراد و مؤسساتى است که با آن سر و کار دارند.

همچنین، نقش عمده روابط عمومى، کاهش و نزدیک کردن اذهان عمومى به واقعیت در سازمان هاست. 
توانایى شناخت و اقدام آگاهانه، کاربرد اقدامهاى روابط عمومى را افزایش داده و منجربه تحرک و کارایى آنها خواهد بود. چنانچه به مهمترین عامل اجتماعى مؤثر، در روابط اجتماعى تبدیل شده و انتظار و نقش هاى برشمرده در وظایف آنها، آن مهم را پشتیبانى خواهد کرد. درنتیجه آمار سازنده و مرتبط با شرایط به وجود خواهد آمد.

هراندازه ارتباط در روابط عمومى، بطور مفید، مستقر و شکل مؤثرى گسترش یافته باشد، همان اندازه آن فرد، گروه و مؤسسه در دستیابى به اهداف خود موفق تر مى شوند. امروزه، دستگاه هاى دولتى روز به روز وسیعتر، وظایف آنها سنگین تر و پیچیده تر مى شود، این روند فعالیت گوناگون آنها را متحول کرده و میان مردم و دولت و نیز ارکان دولتى روابط نزدیکتر برقرار مى شود. با توجه به وظایف کلى روابط عمومى در حقیقت مى تواند، در حکم واسطه میان دولت و مردم نقش قابل قبولى ایفا کند. آنها مى توانند، با تنظیم برنامه دقیق به سؤال ها و شک ها و تردید ها پاسخ بدهند.

در ایران، روابط عمومى در دستگاه هاى دولتى زودتر از مؤسسات خصوصى ایجاد شد اما موانع کار مسئولان روابط عمومى هاى دولتى، بیشتر از موانع مأموران مؤسسات غیر دولتى است. به همین خاطر روابط عمومى هاى دولتى باید توجه داشته باشند، مردم براحتى و چندان آمادگى ذهنى براى باور تلقینات و تفاسیر آنان را نخواهند داشت. البته این دیرباورى، اختصاص به مردم ما نداشته بلکه در اکثر کشور ها عمومیت دارد، آنها ناچارند با توجه به این امر مهم برنامه و فعالیت هاى خود را تنظیم کنند.

متصدیان روابط عمومى، باید داراى معلومات وسیعى بوده و از استدلال و کیفیت منطق و تشکیلات مخالف و موافق سازمان متبوع خود آگاه باشند تا بتوانند برنامه هاى خود را تنظیم کنند و فعالیت مخالفان را کم اثر کرده و پیام سازمان خود را به گوش آنها و اکثر مردم برسانند.

2- تعریف روابط عمومى

اصطلاح روابط عمومى، ترجمه واژه انگلیسى public Relations براى نخستین بار در آمریکا در اتحادیه راه آهن به کار برده شد و در ایران نخستین بار در شرکت نفت به کار رفته و دفترى در آن شرکت ایجاد شد. روابط عمومى را در زبان عربى (العلاقات العامه) ترجمه کرده اند.

تعاریف گوناگونى از روابط عمومى از سوى صاحبنظران، کارشناسان و مؤلفان کتاب هاى این رشته بیان شده است از جمله: رکس هارلو از پیشقدمان روابط عمومى در جهان مى گوید: روابط عمومى دانشى است که به وسیله آن سازمان ها آگاهانه مى کوشند، بر مسئولیت اجتماعى خویش عمل کنند تا بتوانند، تفاهم و پشتیبانى کسانى را که براى توسعه اهمیت دارد، به دست آورند. در این باره انجمن روابط عمومى آلمان مى گوید: روابط عمومى، تلاش آگاهانه و قانونى به منظور تفاهم و استقرار اعتماد و شناخت متقابل با عموم، براساس تحقیق علمى و عملى صحیح و مستمر، میسر است. انجمن جهانى روابط عمومى نیز گفته: روابط عمومى بخشى از وظایف مدیریت سازمان است و عملى ممتد، مداوم و طرح ریزى شده است که از طریق آن افراد و سازمان ها مى کوشند تا تفاهم و پشتیبانى کسانى را که با آنها سرو کار دارند، به دست آورند.

3- تاریخچه روابط عمومى

از ابتداى تاریخ بشر تاکنون همواره افراد هوشمندى بوده اند، که این شناخت را در جهت ارتقاى خود با دیگران به کار گرفته اند و نوعى روابط عمومى را در کارهایشان اعمال کرده اند. در تمامى دوره هاى دموکراسى از جمله از جمهورى روم گرفته تا نظام کنونى، رساله ها، مقاله ها، سخنرانى ها و دیگر قالب هاى خطابه به قصد سلطه به افکار عمومى به کار گرفته شده اند.

البته کشور ها و نهاد هاى غیر دموکراتیک هم، این ابزار ها را به خدمت گرفته اند، اما در جایى که امکان بحث و انتقاد وجود ندارد، امکان تعالى به سوى گفت و شنود نیز که ما آن را وظیفه روابط عمومى در مسئولانه ترین و جامع ترین شکل اجتماعى اش مرتبط مى دانیم، نمى تواند وجود داشته باشد. به طور مسلم فعالیت هاى روابط عمومى همیشه دو طرفه است اما در جامعه دموکراتیک افراد درتغییر، تفسیر و بحث درباره پیام هایى که دریافت مى دارند، آزادانه مى توانند در صورت تمایل با پیام هاى دریافتى مخالفت کرده و عکس العمل دلخواه خود را نشان دهد.

نحوه بسیار خوب آن استفاده از مهارت هاى روابط عمومى براى پیشبرد در دموکراسى جریان انقلاب آمریکاست (توماس پین و ساموئل آرانه) دو تن از مبلغان بزرگ نویسندگان، سخنرانان، مناظره گران و سازمان دهندگان این انقلاب بودند. براى توجه افکار عمومى حتى وقایع و مراسم جدیدى را خلق کردند. 
تکیه انگلیسى ها به قدرت و برترى نظامشان، نادیده گرفتن افکار عمومى و عدم مقابله با انقلابیون عواملى بودند که به این مبلغان کمک کرد. در پیشبرد جنبش هاى اجتماعى و نهضت هاى اجتماعى و نهضت هاى اصلاح طلبانه قرن ۱۹ یکى از مشهورترین آن نهضت جمع آورى اعانه و بسیج افکار عمومى و القاى بردگى سیاه پوستان بود. بعد از دهه ۱۹۳۰ در بنگاه هاى تبلیغاتى پررونق هالیوود که به کمال خود رسید، در شیوه زندگى آمریکایى که بتدریج مدیران اقتصادى گسترده ترى را به فعالیت هاى روابط عمومى عرضه داشت، دگرگونى هایى رخ داد که گرایش عمده اجتماعى در قرن ۱۹ (صنعتى شدن، شهرنشینى و نوسازى) با تکامل پیشرفت روابط عمومى، پیوند تنگاتنگ داشته است. مى توان گفت، اصطکاک ناشى از مقابله یغماگران و روزنامه نگاران افشاگر موجب ایجاد جرقه اى شد که روابط عمومى نوین را پدید آورد و مردم فهمیدند که قدرت اعتراض به عملیات استثمار گرایانه تجارى را دارند.

روابط عمومى به مفهوم یک حرفه، در قرن بیستم در آمریکا به وجود آمد با عنوان دفتر تبلیغاتPublicity Bureau یا دفتر مطبوعات Press Bureau نامیده شد. پس از انقلاب صنعتى و پیشرفت صنعت و تکنولوژى، منجر به ایجاد دفاتر روابط عمومى به خاطر نیاز به آگاه سازى و ایجاد برقرارى ارتباط شد.

پس از آن نخستین شرکت روابط عمومى توسط (Ivy Ledbetter Lee) خبرنگار روزنامه (New York World) در شهر نیویورک تأسیس شد.

با آغاز قرن بیستم، فعالیت ها و راهبردهایى براى پیشبرد امور اتخاذ شد. از تغییرات اجتماعى گرفته تا سرگرمى که به عنوان بخشى از مفهوم جامع روابط عمومى به حساب مى آید. 
در جنگ جهانى اول با وارد شدن آمریکا به جنگ، متخصصان روابط عمومى فعالیت هاى گسترده اى را شروع کردند، به طورى که روزنامه نیویورک تایمز، این جنگ را نخستین جنگ (آژانس هاى مطبوعاتى) لقب داد. بعد از جنگ جهانى اول رونق اقتصادى در آمریکا موجب توسعه پژوهش بازار و راهبردهاى پیچیده ترى براى آموزش مصرف کنندگان در تمیزکالا ها شد.

(لى و برینز) و دیگران در این دوران روابط عمومى را رسماً به عنوان یک شغل مطرح کردند و خود را رسماً مشاوران روابط عمومى خواندند. در سال ۱۹۲۹ به لحاظ رکود اقتصادى، بازار بورس شکست خورد، پیامدهاى آن انگیزه هاى مورد نیاز روابط عمومى را براى این که از آوازه گرى و انتشارات صرف فراتر رود و یک ارتباط متقابل راستین میان کسب و کار و مخاطب بر قرار کند، پدید آورد. روزولت رئیس جمهورى اسبق آمریکا در برنامه هاى خود به یک روابط عمومى قوى نیاز داشت. بویژه این که دولت نیز به این نتیجه رسیده بود، که براى تقویت سیاست خود باید از روش هاى روابط عمومى بهره بردارى کند.

در طول جنگ جهانى دوم، یک اداره بزرگ به نام اداره اطلاعات جنگ تشکیل شد. این اداره محل آموزش هاى مهمى براى دست اندرکاران روابط عمومى سال هاى بعد شد. این اداره تنها به خاطر گستردگى رشد، موجب شد که فنون و روش هاى روابط عمومى در ابعاد وسیع ترى شناخته شود و مفهوم روابط عمومى در میان سایر مؤسسات دولتى و غیر دولتى مورد توجه قرار گیرد.

در اواسط ۱۹۵۰ در قلمرو روابط عمومى، پیشرفت هاى فوق العاده اى صورت گرفت. فنون و روش هاى آن در بخش غیر انتفاعى، بیش از این مؤسسات را در شناساندن خدمتشان به مردم و جمع آورى کمک هاى مالى حمایت کرد.

روابط عمومى، در زمینه سیاسى نیز روز به روز به صورت ابزار مهمى در آمد و به نامزدهاى انتخاباتى در آمریکا کمک کرد، (راچه) مدرس روابط عمومى آمریکا بر آن شد که روابط عمومى در پاسخ به مسائل پیچیده گسترش یافته و به صورت یک حرفه در آید. در جهان مملو از پیام هاى گوناگون و در هم تنیده، به کسى نیاز است که این پیام ها را تفسیر و طبقه بندى کند و رابط میان گروه هایى باشد که زبان و ارزش هاى مختلفى دارند و سرانجام تعامل عملکرد روابط عمومى عنصرى نامیده شد که گذار به سوى (سرمایه دارى رفاه) در قرن بیستم را یارى کند.

در چنین اوضاع، روابط عمومى در مقام یک «وظیفه مدیریت» پدیدار شد، وظیفه اى که به نحوى بى بدیل صلاحیت آن را دارد، که میان مخاطبان گوناگون جامعه پیشرفته ما از حق اظهارنظر برخوردار شده اند.

4- فرد در روابط عمومى (استعداد، دانش، تجربه، سازمان و اخلاق)

کسى که روابط عمومى را به عنوان یک شغل انتخاب مى کند و مسئولیت انجام وظایفى را در این حرفه مى پذیرد، باید به عنوان یک حرفه به آن نگاه کند و سعى کند مهارت ها و تخصص هاى آن را فرا گیرد و آینده شغلى و پیشرفت اجتماعى خود را براساس آن برنامه ریزى کند.

باید استعداد، آمادگى، ظرافت، تناسب و توانایى فردى، علاقه، اندیشه زایا یا اندیشه خلاق، انگیزه پیشرفت، شهامت و شجاعت داشته باشد، همچنین قدرت تجزیه و تحلیل مسائل محیط کار اصول و فلسفه سازمان را به خوبى بشناسد.

حساس و پر مسئولیت، هوش و زیرکى از خصوصیات فردى است که در روابط عمومى مشغول به کار است.

5- وظایف روابط عمومى

اعمال مدیریت شایسته در جامعه، در درون شبکه هاى ارتباطى گسترده نیاز به اطلاعات و آگاهى هاى متقن، به روز، واقعى و کارآمد از جامعه دارد. دستیابى به چنین اطلاعات و آگاهى ها نیاز به روابط عمومى قوى و پایدار را محرز مى کند. از عمده وظایف روابط عمومى مى توان به این موارد اشاره کرد:

  • مطلع کردن و خبر دادن
  • ترغیب، تشویق، ترویج و تبلیغ
  • انجام تحقیقات اجتماعى و افکار سنجى و پیوند آن به منابع سازمان و عموم مردم
  • هماهنگى موارد نیاز سازمان
  • برقرارى ارتباط با فرد، گروه، عموم و سازمان ها به نحوى که براى آن مؤسسه یا سازمان اهمیت دارد یا در آینده خواهد داشت.

متصدیان روابط عمومى، باید ضمن آشنایى با عناصر و اجزاى تشکیل دهنده ارتباط یعنى معنى و مفهوم انواع ارتباط از نظر نماد، کلامى و غیر کلامى، به طور کامل از جریان ارتباطى در تبیین اهداف و استمرار و پایدارى وظایفشان شناحت کافى داشته باشند. از جمله مدل ارتباطى که توسط (هارولد سول) دانشمند علوم اجتماعى آمریکا معرفى شده عبارتند از: چه کسى (منبع) چه مى گوید. (پیام) به چه کسى (مخاطب) از چه راهى (رسانه یا حامل) و با چه تأثیرى (عکس العمل) آشنایى داشته باشد.

از آنجایى که روانشناسان اجتماعى معتقدند، تنها درصد کمى از مردم در برابر پیام جدید فعال، جست وجوگر و پذیرا هستند و بیشتر افراد با بى تفاوتى از کنار پیام هایى که نشر مى یابد، مى گذرند و تنها با پیام هایى که بشدت با سرنوشت مادى و معنوى آنها بستگى پیدا مى کند و تأثیر عمیق در حیات اجتماعى، اقتصادى و روانى آنها به جا مى گذارد توجه اکثریت جامعه را به خود جلب مى کند.

مدیران سازمانها، همواره از مسئولان روابط عمومى مى خواهند تا افکار عمومى موجود را براى آنها ارزیابى کرده توزیع دهند و یا در موارد نیاز افکار عمومى مساعد ایجاد کنند و یا افکار عمومى منفى را چنانچه وجود دارد، تغییر دهند شناخت افکار عمومى نحوه شکل گرفتن و راه هاى تغییر آن براى مسئولان روابط عمومى داراى اهمیت است. زیرا آنان را قادر مى سازد با موفقیت تغییرات لازم را در افکار عمومى ایجاد کنند.

روابط عمومى ها روش هاى گوناگونى را به خدمت مى گیرند، تا در جریان افکار عمومى سازمان خود باشند، ضمناً آن را هدایت کنند که پاره اى از آنها ساده و پاره اى دیگر پیچیده هستند. در حرفه روابط عمومى و ارتباطات، منظور، تبلیغ به کارگیرى فن، ترغیب، تشویق و استفاده صحیح و مؤثر از همه تکنیک هاى ارتباطى، جمعى، فردى و گروهى است.

6- اصول روابط عمومى

اقدامات و فعالیت هایى که از سوى روابط عمومى انجام مى گیرد به ۲ دسته تقسیم مى شوند: نخست، فعالیت هایى که از قبل پیش بینى و برنامه ریزى شده و با بررسى طرح هاى اجرایى با آمادگى به اجرا در مى آیند. دسته دوم، آن سرى از فعالیت ها و اقدامات اجرایى است که بنا به نیاز و براساس مصلحت روز، ضرورت اجراى آن وجود دارد در اجراى هر برنامه کلى، عمومى، یا جزئى و مقطعى روابط عمومى ها چهار مرحله وجود دارد که طى صحیح و منظم این مراحل، موفقیت اقدامات روابط عمومى ها، را تضمین مى کند و از آغاز تا پایان یک چرخه (سیکل بسته) را تشکیل مى دهد: (تحقیق، تهیه برنامه، ارتباط، ارزیابى) در حقیقت طبیعت تشکیل روابط عمومى به علت اقتضاى مبرم زمان، براى راهنمایى و رهبرى افکار عمومى است.

میدان وسیع و امکانات ارتباطى متعددى در دسترس مسئولان روابط عمومى قرار دارد که مى توان مؤثرترین و کارآمدترین آنها را در موارد لزوم به خدمت در آورد، این امکانات و اقدامات بنا به طبیعت و ماهیت دریافت آنها، از سوى مخاطبان به سه دسته تقسیم شده اند:

  1. تاکتیک نوشتارى (Written Tactics) 
  2. تاکتیک گفتارى (Spoken Tactics)
  3. تاکتیک بصرى یا دیدارى (Visual Tactics)

در میان وسایل و امکانات روابط عمومى، تاکتیک نوشتارى از همه متداول تر و مهمتر است. مثل: اطلاعیه خبرى، نشست خبرى، مهمانى و مسافرت هاى مطبوعاتى، مصاحبه ها و اداره جلسه ها.

عصر جدید، شاید انتقال دیدگاه هاى مدیران به فراسوى سازمان ها باشد، اگر در زمان (تیلور) پدر مدیریت علمى، توصیه به مدیران، این بود که سازمان هایشان را بهره ور نگه دارند و اگر در مکتب روابط انسانى، مدیران به ارضاى نیازهاى روحى و روانى کارکنان تشویق مى شدند، هم اکنون الزام و موقعیت جامعه، مدیران را متوجه محیط هاى خارج از سازمان هایشان ساخته است و وسایل محیطى را در دستور کار مدیران قرار مى دهد و توصیه مى کند، باید تفکرات محدود و جزء نگر را کنار گذاشته و اندیشه اى قوى در این باره پیدا کنند.

این تحقق، به مسئولیت اجتماعى منجر نخواهد شد، مگر این که در راه تحقق آن مهارت ها و تخصص در این زمینه به صورت فعال به کار گرفته شود، لذا روابط عمومى ها، موظف به فراهم آوردن تسهیلاتى براى حضور و تماس مردم، با نهاد مربوطه از طریق مختلف هستند. همچنین خارج از مسائل و مشکلات مردم نسبت به سایر مراکز بویژه مراکز هم سنخ نهاد مربوطه آگاهى داشته باشند و ضرورتاً اقدام به تشکیل جلسات کوچکترى با ترکیب مسئولان نهادهاى هم سنخ کنند.

هم اکنون مردم هوشمند و پویاى جامعه در سازمان هاى دولتى و خارج از دستگاه هاى دولتى، درباره ضرورت وجود یک(واسطه و رابطه) میان دولت و مردم توافق نظر دارند، تا مردم و دولت تبادل نظر داشته باشند.

7- ارتباط کاربردى روابط عمومى با وسایل ارتباط جمعى

برقرارى ارتباط و انتقال پیام ها، هسته مرکزى و کانون اصلى فعالیت هاى روابط عمومى را تشکیل مى دهد. مسئولان روابط عمومى باید به خوبى وسایل و کانال هاى ارتباطى موجود در جامعه را بشناسند و نسبت به کارکرد هاى آنها آگاهى کامل داشته باشند. چرا که هنگامى که نیاز ارتباطى احساس شد به خوبى بتوانند تصمیم بگیرند، که کانال یا کانال هاى موجود در جامعه را به کار گیرند. همه مسئولان روابط عمومى که مسئولیت ارتباط با وسایل ارتباطى را به عهده دارند، باید به این اصل مهم و کلى واین واقعیت واقف باشند و آن را در فعالیت ارتباطى خود به عنوان محور اصلى در نظر بگیرند، در برخورد با خبر نباید به صورت انفعالى عمل کنند و منتظر نشوند تا با پیش آمدن رویدادى خبر آن را تهیه کنند، بلکه هنگامى که لازم بود خبر را بیافرینند، مبتنى بر صحت و دقت باشد، برحسب تشخیص و خط مشى سازمان مى توانند، با مسئولان برنامه هاى مورد توجه خود ارتباط داشته و با آنان همکارى مقتضى داشته باشند.

8- آشنایى دست اندرکاران روابط عمومى با قانون

به خاطر این که مسئولان روابط عمومى بتوانند، وظایف خود را بدون مواجه شدن با مشکلات و بر خورد با قوانین انجام دهند باید با آیین نامه هاى اجرایى و مقررات دولتى که به خوبى با کار آنها در ارتباط است، آشنا باشند.

آثار تبعى و تأثیرات سوء کارهاى خلاف قانون و مقررات مسئولان روابط عمومى به ۲ دلیل گسترده بوده و خبر ناشى از آن در سرنوشت سازمان و … بسیارجدى خواهد بود. این دلایل عبارتند از:

  1. مردم، سازمان ها و مقام هاى دولتى، عموماً گفته و نوشته هاى مسئولان روابط عمومى را در حقیقت نظر سازمان مربوطه مى شناسند، در نتیجه هر لغزش و اقدام خلاف قانون آنها را به حساب مدیران مؤسسه و سازمان مى گذارند.
  2. طبیعت کارهاى روابط عمومى طورى است که نتیجه آن در معرض افکار عمومى قرار گرفته و به آگاهى شمار زیادى از مردم مى رسد، چنانچه خطا و عمل خلاف قانون از مسئولان روابط عمومى سربزند به سرعت، همگان به صورت زیادى از آن مطلع شده و اعتبار و صلاحیت مدیران آن سازمان را به زیر سؤال مى برند.

در این باره مواردى که باید به آن حساس بود و مورد دقت قرار گیرد، عبارتند از:

    • تهمت و افترا در ارتباط گفتارى
    • حفظ حقوق کارمندان و کارگران سازمان یا مؤسسه
    • عکس هاى خبرى و حقوق مربوطه
    • صاحبان ایده و ابتکار و حقوق آنها
    • حقوق نویسندگان و آثار هنرى
    • حقوق مربوط به عکس هاى حرفه اى
    • آرم و علایم تجارى مربوطه
    • اقدامات ایمنى در جلسات، بازدید ها و سفر ها

لازم به اشاره است، بخش حقوقى سازمان ها موظف هستند کارکنان روابط عمومى را نسبت به آثار و تبعات حقوق اقداماتشان آموزش دهند بخاطر این که مسئولان روابط عمومى مسئول حفظ حقوق مؤسسه در برابر وسایل ارتباطى و افکار عمومى هستند، در نتیجه همکارى و هماهنگى این ۲ بخش موردنیاز مدیریت هاست.

9- روابط عمومى در ایران

در ابتدا واحدهایی تشکیل شدند که عموما به انتشار اخبار در مطبوعات، تهیه بریده جراید، تنظیم آگهی ها، فراهم کردن گردهمایی ها و انجام سخنرانی ها و فعالیت های مشابه می پرداختند و مسئولین این ادارات بیشتر از نویسندگان و شعرا و خطبا انتخاب می شدند. وزارتخانه ها، نهاد ها، تشکیلات و تاسیساتی که پس از مشروطیت به وجود آمدند در برابر مجلس، مطبوعات، مردم و افکار عمومی مسئول پاسخگو بودند. مدیران و مسئولان  آنها برای ادامه کار نیاز داشتند تا با مردم ارتباط دو جانبه برقرار کنند و به اطلاع دادن و آگاه کردن آنان بپردازند، به حرف هایشان گوش دهند و به اقناع و ترغیب و تبلیغ برای آنها مبادرت ورزند.این روند تا آنجا ادامه یافت که از اوایل قرن حاضر (دهه دوم قرن بیستم) در تشکیلات وزارتخانه  های ایران اداره، دفتر یا واحدی به نام «دفتر تشکیلات» پدید آمد که بعدا «دفتر انتشارات و اطلاعات» و پس از جنگ اول جهانی «دفتر انتشارات و مطبوعات» و یا «دفتر انتشارات و تبلیغات» نام گرفت.
روابط عمومى در ایران قبل از انقلاب، در شرکت نفت پا گرفت. آنچه ما اکنون به عنوان روابط عمومی، چه از نظر اصطلاح و چه از نظر حرفه ی روابط عمومی باز می شناسیم، برای نخستین بار در شرکت نفت ایران پدیدار گشته است. در شرکت سابق نفت ایران وانگلیس تا سال 1330 یک دفتر اطلاعات و مطبوعات وجود داشت و این دفتر رابط بین این شرکت و مطبوعات بود. پس از ملی شدن صنعت نفت، دفتری تحت همان عنوان در شرکت ملی نفت ایران تشکیل گردید و عنوان همین دفتر بود که بعدا به روابط عمومی تبدیل شد.

از اواسط دهه ی چهل، دو واقعه موجب اشتهار و رسمیت یافتن روابط عمومی شد. ابتدا سازمان امور اداری و استخدامی کشور روابط عمومی را در طرح ها و برنامه های تشکیلاتی خود برای سازمان های دولتی منظور و ملحوظ نمود و دیگر تاسیس دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی و گشایش رشته روابط عمومی بود که این دو رخداد موجب رسمیت یافتن دفاتر و واحدهای روابط عمومی در تشکیلات اداری سازمان های مختلف کشور و اشتهار و عمومیت این عنوان شد و امور جاری روابط عمومی ها، با تهیه و تدارک ابزار فنی و هنری جدید، جدی تر دنبال گردید و طولی نکشید که کارایی ها و نفس وجودی آنها در همه جا به عنوان یک ضرورت احساس شد.

نخستین همایش روابط عمومى در ۳۰ آذر ماه ۱۳۴۳ در آبادان و دومین همایش در ۱۳ مهر ۱۳۴۴ در کرمانشاه برگزار شد. پس از تشکیل واحدهاى روابط عمومى در ایران، نیاز به آموزش مسئولان روابط عمومى و کارمندان این واحد ها احساس شد. نخستین بار تشکیل کلاس هاى کوتاه مدت آموزش روابط عمومى در وزارت اطلاعات و جهانگردى سابق شکل گرفت و پاره اى از وزارتخانه ها مثل، امور خارجه آموزش آن را به کارمندان و وابستگان خود در اکثر کشورهاى خارج رأساً با تشکیل دوره هاى کوتاه مدت شکل دادند.

در سال ۱۳۴۵ مطالعاتى درباره تشکیل دانشکده روابط عمومى صورت گرفت و در سال ۱۳۴۶ منجر به تشکیل مؤسسه عالى مطبوعات و روابط عمومى شد. پس از انقلاب اسلامى در دانشکده علوم اجتماعى دانشگاه علامه طباطبایى در رشته کارشناسى علوم اجتماعى با گرایش علوم ارتباطات به جاى رشته روابط عمومى پدید آمد.

9-1- کتاب شناسى روابط عمومى

در زمینه روابط عمومى تاکنون چند کتاب انتشار یافته است که به برخى از آنها اشاره مى شود: روابط عمومى، نوشته على اکبر دیباج. مدیریت روابط عمومى، نوشته دکتر حمید نطقى. روابط عمومى، نوشته دکتر رضا امینى. چگونه روابط عمومى کنیم، نوشته مسعود برزین و تئورى و عمل در روابط عمومى و ارتباطات نوشته على میر سعید قاضى.

9-2- روابط عمومى پس از انقلاب اسلامى

پس از انقلاب اسلامى، دفاتر عمومى به جهت نیاز و ضرورت و اطلاع رسانى و جبران کمبود فعالیت تبلیغاتى، دست اندرکاران را واداشت تا براى تجدید حیات و فعال کردن روابط عمومى ها، اقدام هایى را به اجرا در آورند. نخستین همایش در این باره به همت وزارت ارشاد اسلامى در چهارم شهریور ۱۳۶۳ با شرکت رؤساى روابط عمومى واحد هاى دولتى به مدت سه روز برگزار شد. در این همایش با تشکیل کمیسیون هایى، هدف و جایگاه، اصول وظایف روابط عمومى را تدوین و به این همایش پیشنهاد کرد.

9-3- عوامل روابط عمومى مؤثر در کشور

وجود روابط عمومى مؤثر و کارا در هر کشورى، بستگى به برداشت و اطلاع همگانى از جمله مدیران سازمان ها از روابط عمومى، میزان مهارت تجزیه و تحلیل و تسلط تخصصى مسئولان روابط عمومى، کیفیت رابطه بین رسانه هاى همگانى با روابط عمومى دارد.

9-4- انجمن روابط عمومى در ایران

نخستین انجمن روابط عمومى در ایران با کمک و پشتیبانى شرکت ملى نفت ایران و رئیس روابط عمومى این شرکت، در اسفند ۱۳۴۶ تأسیس شد و به عضویت انجمن جهانى روابط عمومى در آمد که هدف این انجمن شناساندن فلسفه و روح روابط عمومى و تبیین آن در جامعه و بالا بردن ارزش کیفى فعالیت آنها در زمینه برقرارى ارتباط و امکان تبادل تجارب میان آنهاست.

10- آینده روابط عمومى

بتدریج که جامعه پیچیده تر شد و حرفه ها به سوى تخصصى شدن پیش رفت، روابط عمومى نیز با آن گام بر داشت. امروزه در بنگاه هاى روابط عمومى و ادارات آن درون سازمانى از جمله، بخش هاى ایجاد شده که به روابط مالى، روابط صنعتى و روابط بین الملل مى پردازد. بخش هایى نیز از روابط عمومى که تخصصى شده از قبیل، پژوهش، ارتباطات، سخن پراکنى، نگارش، انتشارات و غیره اختصاص یافته است.

با وجود این بسیارى از بنگاه هاى عمومى با ادغام در بنگاه هاى تبلیغات تجارى، استقلال خود را از دست مى دهند. بسیارى از ادارات روابط عمومى درون سازمانى از طریق قطع رابطه سنتى خود با تبلیغات تجارى، بازاریابى و یا ادارات مختلف، خود مختارى بیشترى به دست آوردند. دنیاى روابط عمومى ممکن است، براى اغلب افراد مبهم به نظر برسد و براى بسیارى از مردم حکم فعالیت داشته باشد در صورتى که روابط عمومى با نظام هاى دیگر در ارتباط است و مى تواند براى هر یک از بخش هاى یک سازمان جامعه تأثیر بگذارد، گر چه سازمان ها، بدون روابط عمومى نیز مى توانند امور خود را بگذرانند، کسى که از روابط عمومى به طور مؤثر و مفیدى استفاده مى کند، تمامى عناصر یک حرفه بویژه عملکردها را تکمیل مى کند.

از جمله آنها مهمترین اثر آن چگونگى ارتباط مؤثر در جامعه خواهد بود از آنجایى که آمادگى در هر معقوله یک اصل ضرورى است، روابط عمومى ها به خوبى مى توانند در این اصل مهم بویژه زمان (مدیریت بحران) نقش مهمى را ایفا کنند در حقیقت نقش چند وجهى و پر نفوذ روابط عمومى در فرایند توسعه، امروز شناخته شده است. مقوله روابط عمومى به عنوان حرفه، دانش و هنر با کارکردهایى چون اطلاع رسانى مبتنى بر اطلاع یابى، نظرسنجى، مشاوره، سخنگویى، مدیریت و جایگاهى به مثابه منبع اطلاعات، مرجع مراجعات و وضع برقرارى ارتباطات و مناسبات انسانى در سازمان تعریف و شناخته خواهد شد.

روابط عمومى، اصالتاً مبتنى بر ۲ مقوله اطلاع رسانى و متقاعد سازى است. به طور کلى این مقوله و مجموعه ارتباطى تأثیرگذار محسوب مى شود، لذا ضرورتاً باید آن را به خوبى شناخت و نحوه استفاده کاربرد از آن را فراگرفت. هم اینک، دبیرخانه شوراى عالى اطلاع رسانى دولت در راستاى ضرورت انجام این مهم، یعنى آموزش و باز آموزى فنون روابط عمومى را فراهم نموده است. امروز که روزگار پر تحول و پیچیده و نوگرایى است، براى اثبات کارایى روابط عمومى ها، باید مجموعه سازمان متبوعه خود را با کارهاى مناسب و جدید کامیاب کنند. چون دست اندرکاران روابط عمومى بر خلاف پزشکان، حقوقدانان و حسابداران و سایر متخصصان اغلب در تعریف موضوع کار خود مشکل دارند و این مشکل از آنجا ناشى مى شود که کار این گروه صورت هاى گوناگونى به خود مى گیرند و زمینه هاى مختلفى را شامل مى شود لذا ضرورت دارد دولت و مجلس در به کارگیرى روابط عمومى به دلایل گفته شده وظیفه مدونى را تدوین کنند تا روابط عمومى ها از حالت تشریفات به جنبه هاى تأثیرگذار خود هدایت و ملزم شوند.

11- روابط عمومی و مدیریت تغییر

 بروز تغییر واقعیتی است که روابط عمومی‌ها با آن روبه‌رو هستند. توجه به «مدیریت تغییر» موجب شده تا روابط‌ عمومی‌ها امروزه موقعیت بهتری نسبت به گذشته در سازمان‌ها داشته باشند. مدیریت تغییر (Change Management) از سرعت بخشیدن به نحوه انجام کارها سخن نمی‌گوید، بلکه هدف، تغییر نگرش در نحوه انجام کارهاست.

پیوسته از سوی محیط‌های برون سازمانی و درون سازمانی، شوکهایی بر روابط‌عمومی‌ها وارد می‌شود که اغلب ناشی از رشد فناوری‌ها یا عملکرد خود سازمانهاست. از این رو روابط‌عمومی‌ها در جریان و مسیر رودخانه‌ای قرار گرفتند که آنها را به سمت دریایی بزرگ می‌کشاند. اگر خود را با جریان آب رودخانه همسو کردند و توانستند تغییر را در سازمان ایجاد کنند، موفقند وگرنه خلاف جریان آب شنا کردن بی‌فایده است.
حال این تغییر را از کجا شروع کنیم؟ اگر به روشهای اجرایی خود در امور جاری روابط‌عمومی به دیده تردید بنگریم که «آیا این کاملترین و بهترین روش است که به کار برده‌ام یا راه‌های بهتری هم وجود دارد؟» این «تردید»، نقطه شروع در مدیریت تغییر در روابط‌عمومی‌هاست.

شاید به کارگیری فناوری در امور جاری روابط‌عمومی را بتوان شروع مناسبی برای مدیریت تغییر دانست. اما برای به وجود آوردن این تغییر باید فرایندی طی کرد. فرایند تغییر در روابط‌عمومی‌ها از جایی آغاز و طی برنامه‌ای منظم و منسجم، در جایی پایان می‌پذیرد، یعنی کاملاً سیستمی و منطبق بر فرآیند است. این همان شرط رسیدن به یک روابط‌عمومی ایده‌آل و مطلوب است. وقتی تفکر تغییر برای روابط‌عمومی یک سازمان پدید آمد شاهد افزایش کارآیی و اثربخشی پیامها خواهیم بود.

«کورت لوین» همان نام آشنایی که اصطلاح «دروازه‌بان خبری» را به واژگان ارتباطات و رسانه افزوده است، برای ایجاد تغییر سه مرحله را در نظر می‌گیرد:

  1. خروج از انجماد
  2. تغییر
  3. انجماد مجدد و بازگشت به ثبات و پایداری»

همچنین نظریه پردازان مدیریت تغییر، مراحلی را برای ایجاد تغییر ذکر کرده‌اند که بدین شرح است:

  1. تدوین راهبرد و طرح
  2. شروع طی زمانبندی
  3. آزمایش و ارزیابی
  4. تعمیم

اینکه چه چیز را می‌خواهیم تغییر دهیم؟ هدف ما از این تغییر چیست؟ با این تغییر به کجا می‌خواهیم برسیم؟ چگونه تغییر ایجاد می‌شود؟ چه کسانی حمایت و چه کسانی مشارکت می‌کنند؟ ما باید چه کنیم و به چه امکانات و بودجه‌ای نیازمندیم؟ همه سؤالهایی است که هر روابط‌عمومی باید در آغاز کار پاسخ آنها را داشته باشد.

مدیریت تغییر، تغییر در تفکر و دیدگاه‌هاست. هر تغییر را می‌توان مترادف با فرصتی برای رشد و پیشرفت دانست، اما این تغییرات برای کارکنان در نگاه اول یک تهدید به شمار می‌رود. عمدتاً کارمندان تغییر را با ترس می‌پذیرند، اما لازمه مدیریت مناسب این تغییرات، هماهنگ کردن نیروی انسانی در یک جهت و رمز دستیابی به این هماهنگی شفافیت در ارتباطات است.

از سوی دیگر در روابط‌عمومی‌ها، تغییر در «محتوا» بسیار حائز اهمیت است. بکارگیری شیوه‌های جدید در ارایه محتوای پیام، از مواردی است که براساس نوع مخاطب و گوناگونی نوع رسانه‌ها صورت می پذیرد. لازم است در این فرایند ارزش افزوده‌ای برای روابط عمومی ایجاد شود. به عنوان مثال، با بکارگیری خصلت فرامتنی یا hyper text در اینترنت و استفاده از «لینکها» امکان ارایه اطلاعات اضافه و تکمیلی به کاربر در سایت فراهم می‌شود. این اطلاعات می تواند به صورت متن، تصویر، صوت و یا قطعه‌ای از فیلم باشد.

در تفکر مدیریت نوین مطرح شده است که هیچ وقت نباید متوقف شد، مرتب باید به جلو رفت و هیچ‌گاه نباید از شرایط خود راضی باشیم، رقبایمان از ما سبقت می‌گیرند، پس همواره باید در حرکت بود و به طور مستمر در اندیشه بهبود و نوآوری باشیم.

کلام آخر اینکه، روابط‌عمومی بخش مهمی از یک سازمان است که وظایفی همچون اطلاع‌رسانی، اطلاع‌یابی، پاسخگویی، شناخت «افکار عمومی»، شناخت و تجزیه و تحلیل «نقاط قوت و ضعفها و فرصتها و محدودیتها» را بر عهده داشته و در پی آن است تا با پیشگیری از محدودیتها، بهترین استفاده را از فرصتها برای تحقق اهداف سازمان ببرد. با محقق شدن مدیریت تغییر، روابط‌عمومی از مدیریت اجرایی خارج شده و در جایگاه مدیریت استراتژیک قرار می‌گیرد. روابط‌عمومی‌های تغییر یافته، حتی مدیریت ریسک را هم می‌توانند به طور جدی مورد توجه قرار دهند. اینگونه است که یک روابط‌عمومی از حالت ایستا می‌تواند به یک روابط‌عمومی پویا تبدیل شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۵
فرشید اکبری farshid akbari

 

 

 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۰۲
فرشید اکبری farshid akbari

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۰۱
فرشید اکبری farshid akbari