نقش رسانه ها در تحولات فرهنگی
مقدمه :
جهان،
با ورود به عصر رسانه ها و شکل گیرى جامعه اطلاعاتى، دوران جدیدى را
آغاز کرده است. درنظام نوین جهانى، در عصر رسانه ها زندگی می کنیم؛ عصری
که در آن رسانه های گروهی جزء جدایی ناپذیر زندگی ما هستند. آنچه که رسانه
ها به عنوان اطلاعات به ما انتقال می دهند، به اشکال مختلف در نحوه زندگی،
اندیشه و احساسات ما و حتی فرزندان ماتعیین کننده است.در این میان سیاست
های رسانه ای نقش تعیین کننده ای در توسعه فرهنگی کشورها دارند.رسانه ها با
اتخاذ سیاست های متفاوت ارتباطی، توسعه فرهنگی کشورها را تسهیل و تسریع می
کنند. کارکرد رسانه ها در عصر ارتباطات ، بی شک در همه ابعاد زندگی
اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری انکارناپذیر است.امروزه جامعه ای توسعه یافته
تلقی می شود که بتواند در کنار توسعه شاخص های همچون اجتماعی واقتصادی
مانند درآمد سرانه ، توزیع ناخالص ملی و نرخ مرگ و میر بر معیار آموزش و
اطلاعات و در حقیقت عنصر دانایی اجتماعی تاکید کند
در چنین جامعه ای ، وسایل نوین ارتباط جمعی با تولید و توزیع مطلوب
اطلاعات، نقش زیادی در بالا بردن آگاهی های گوناگون و ضروری به عهده می
گیرند و جامعه را در نیل به تعالی و ترقی همه جانبه یاری می کنند. حال این
رسانه ها هستند که با اتخاذ سیاست های پویای اجتماعی و ترکیب آن با سیاست
های فرهنگ گرا می توانند عامل آمیختگی ، توازن و پیوند دادن به باورهای
اصیل اعتقادی و سنت های بارور جامعه باشند و با گسترش تصریح آفرینندگی و
افزایش رشد فرهنگی به توسعه همه جانبه کشورها کمک کرده و باعث پویایی افکار
شوند
تعریف فرهنگ :
کلمه فرهنگ مرکب از دو جزء "فر" و " هنگ" ،به معنی "کشیدن" ونیز"تعلیم و تربیت"
است.در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است و در
زبان های رومانیایی و انگلیسی ازآن معنای پرورش، به سازی، تذهیب یا پیشرفت
اجتماعی را استنباط می کردند،اما امروزه فرهنگ از نظر تنوع و وسعت های
معنانی و سیر تاریخی و برداشت ادبی چنان ابعاد گسترده ای یافته است که دیگر
نمی توان آن را محدود به مفهوم"دانش و تربیت" دانست
عبارت فرهنگ در بُعد عمومی نشأت گرفته از همان اندیشه تایلر است که « فرهنگ را مجموعه ای از توانایی ها، شناخت، باورها، اشیا، فنون،و هنرها، و قوانین می دانند که هر انسانی از جامعه ای که در آن عضو است، دریافت می کند.»
مهمترین ویژگی تمایز بخش حیات انسانی از حیات غیرانسانی فرهنگ است، که دارای عناصری همچون: هنجارها، باورها و ارزشها می باشد. واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های بسیار کهن است که نه تنها در نخستین متن های نثر فارسی دری ؛ بلکه در نوشته های بازمانده از زمان پهلوی نیز به چشم می خورد. از نظر لغوی، اغلب فرهنگ را به معنی عقل و دانش به کار برده اند؛ اما به معانی مختلف دیگری نیز آمده است که از آن جمله می توان به نیکویی تربیت و پرورش، بزرگی و عظمت، فضیلت و کار، شکوهمندی، حکمت، هنر، معرفت و علم فقه اشاره کرد.[1]
توسعه فرهنگی همان ارج نهادن به افکار ،آداب و رسوم ملی و بومی هر جامعه ای است . توسعه فرهنگی منجربه خود باوری جامعه شده است، و توانائی های بالقوه و خلاق انسان را در زمینه فرهنگی شکوفا می کند؛ و این مسئله خود در شکل گیری و هویت فرهنگی جامعه نقش مهمی را ایفاء می نماید. در واقع ترکیب توسعه و فرهنگ در جامعه و در بخشی از اندیشه های علوم انسانی، به دنبال این است که با توجه به فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون با یک رویکرد درونی و بومی و بهره مندی از پیامدهای موثر بیرونی توسعه، به شناخت عمیق باورها و ارزش های ملی و محلی جامعه خود بپردازد. توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزش های محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد، تا از این طریق ایده ها ، افکار، و آداب و رسوم ملی – بومی جامعه خود را در قالب ارتباطات نمادین فرهنگی و نشانه های ملی و بومی در عصر حاضر همپای سایر فرهنگ جوامع موثر در جهان اشاعه دهد.
صنعت فرهنگ:
فرهنگ رسانهای از یک طرف با صنعت تولید فرهنگ نیز مواجه است. رسانه با قدرت نفوذپذیری خود، پوسته نهادهای اجتماعی خاصه خانواده را میشکافد و بدون اختیار اعضا، وارد زندگی آنها میگردد و اعماق آن نهادها را به تسخیر درمیآورد. این پیامها باعث تغییر در نگرش آنان میگردد و در صورتی که نتوان مدیریتی بر آن اعمال کرد، آن چنان سطح انتظار انسان را تغییر میدهد که میزان رضایتمندی او را از زندگی، دستخوش تلاطم میکند.
تحت تأثیر بمباران اطلاعاتی از سوی رسانهها، انسان راضی و سعادتمند دیروز به فردی ناراضی امروز تبدیل میشود. فرهنگ رسانهای حتی میتواند با نمایش تضاد عمیق بین جهان واقعی و جهانی که خود تولید کرده، انسان را در خلاء رها سازد. لذا فرهنگ رسانهای در کنار تمام مزیتهایی که دارد، میتواند در ایجاد تغییر در ارزشهای ذهنی مخاطبان، مفهومی تحت عنوان «شی مداری» را بر ذهن گیرندگان خود حاکم نماید و بحران هویت آن را تشدید نماید. رسانههایی که سعی دارند اطلاعات خود را با فشار بر ذهن مخاطب تحمیل نمایند، معمولاً در همان راستا قدم برمیدارند
نقش رسانه در فرهنگ اجتماعی
در جوامع ابتدائی فرهنگ ها زودتر شکل می گیرند و دیرتر هم از بین می روند . گاهی در جوامع کوچک حرف یا حرکت یک فرد عادی و عامی شاید چنان نقشی در زندگی آنان بازی کند که تأثیری طولانی مدت داشته باشد ، این وضع تا زمانی مؤثر است که جوامع کوچک تحت تأثیر جوامع بزرگتر اطراف قرار نگیرند.ضمن آنکه اساساً هرچه جامعه اطلاعاتی و رسانه ای ضعیف باشد ، به همان نسبت تعامل فرهنگ ها هم به کندی صورت می گیرد. به عنوان نمونه در ادوار گذشته فردی برای تبلیغ دیدگاههای خود باید تلاش فراوانی می نمود تا بتواند حداقل بخش کمی از مردم را تحت تأثیر اندیشه های خود قرار دهد.هرچه ابزارتبلیغ بیشتروگسترده تر باشد امکان اشاعه یک تفکریا باورقوت بیشتری می گیرد؛ حال آنکه اگر آن اندیشه ها بتواند تأثیری ملموس بر دیگران بگذارد ، باز برای رد و یا محو آن به همان پروسه اولیه یعنی رسانه قوی نیاز است تا مخالفان دیدگاههای اندیشه ای بتوانند آن را از ذهن مردم بزدایند . البته اگر موضوع و یا اندیشه ای بتواند چند نسل را طی کند ، حذف آن باور سخت و گاه ناممکن است.
اما در جهان امروز که آداب و رسوم و یا باورها و اعتقادات از مهمترین مؤلفه های سازنده فرهنگهای بشری اند ، محو نابود سازی آنها- ظاهراً – براحتی میسر نیست ، با خطر و چالش بزرگی بنام «رسانه » روبروست . تردیدی نیست که آداب و سنن؛ خصوصاً آن شاخه هایی که عامل پیوند و پیوستگی نسل ها و اقوام است پایه های قوی و چند هزار ساله در یک ملت دارند و حتی مردم در برخی از کشورها با پذیرش ادیان جدید کمتر نمادها ، آداب و سنن خود را فراموش می کنند ، بلکه حداقل آن را در جامه تفکر جدید می آرایند و باصطلاح آن را به نوعی استحاله می کنند، نه آنکه کاملاً آن را از یاد ببرند، خصوصاً آدابی که گستره آن چند قوم و ملیت را به طور برابر در بر می گیرد دوام پذیری و استحکام آن بیشتر استو به همین علت زود از بین نمی روند و با گسترش آیین و باوری از خاطره ها زدوده نمی شود، البته این امر تا زمانی به قوت خود باقی است کهملتی برای نگهداری ، دیرپائی و به پائی باورهای پیشینیان همت به خرج داده و نگذارد که داشته های گذشتگان به راحتی فراموش شود ، اما چیزی که در عصر حاضر همین ستونهای محکم و قوی و ملی را دچار تزلزل و خدشه می سازد هجوم بی رویه شیوه ها و آدابی از زندگی است که توسط رسانه هاتی جمعی خصوصاً تلویزیون و روزنامه ها تبلیغ می شود.[2]
نقش و جایگاه رسانههای فرهنگی
گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است. بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را نه به مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.
این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود .
آنچه
اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می گیرد و اغلب از نظرها
دور می ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی
مستقل است. این نوع رسانه ها، در گونه ها و رویه های خود، عرصه ای مناسب
برای طرح نظرات و نظریه های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است.
اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به دور از جار و جنجال های
برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء
اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می دهند، به تبیین ماهیت عناصر شکل
دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده
از توسعه وتکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیتند.
با این همه، نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد
توجه قرار نمی گیرد. البته بی اعتنایی به رسانه های فرهنگی و نادیده گرفتن
جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به دنیای مطبوعات در ایران است.
نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه
رواج عام دارد و تیراژ روزنامه ها و مجله های رنگارنگ هفتگی سر به میلیون
می گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به سیاست
گذاری فرهنگی این کشورهاست که به موجب آن حداقل یک سوم از نسخه های این
گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه های عمومی و دانشگاه ها و
دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این
طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه های فرهنگی تضمین می شود، بلکه
امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می آید. دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار
ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه
های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش
آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به
رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری های بیشماری
را بپذیرند و متحمل هزینه های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق
علمی ایجاب می کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و
فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به صورت
انحصاری انجام نمی گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی گیرد و فقط به
حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به گونه ای در خط سیاسی حزب
حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی شود. از سوی دیگر، این پشتیبانی
ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به دولت صورت نمی پذیرد، بلکه
مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت های
بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.
نقش رسانه در شکل دهی فرهنگ اجتماعی
رسانه ها با تحولاتی که در جنبه های مختلف از بعد فن آوری تجهیزاتی و حجم و روش داشته اند بعنوان حاملان و منتقل کنندگان پیام می تواند در ساخت فرهنگ عمومی باورها و افکار عمومی مؤثر باشند . آنها بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی عقیدتی و فرهنگی امکان حضور در همه نقاط جغرافیائی پیدا کرده اند .این بحث مورد قبول و پذیرش همه دست اندرکاران امر فرهنگ است فرهنگ عمومی یک پدیده پویا است و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اختراعات اکتشافات نظریه پردازی و رفتارهایی که در دنیا در ابعاد مختلف شکل می گیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونی هاست.
بنابراین کسانی که اثر و تأثیر گذاری بالاتری در این فرهنگ داشته باشند می توانند در شکل دهی فرهنگ عمومی موفق تر باشند.تأثیر در فرهنگ اجتماعی با استفاده از ابزارهائی است که آن ابزارها امکان این تأثیرگذاری را معین می کند مطبوعات به عنوان یکی از این ابزارها و صدا و سیما به عنوان ابزاری دیگر در این راستا مطرح است. و چون نفوذ حضور نحوه بیان و شکل انتقال پیام در رسانه صدا و سیما به طرز ویژه ای است که مخاطب را می تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هایی که در آن هست به خود جلب کند این رسانه می تواند در نحوه تغییر دگرگونی در فرهنگ عمومی پرنفوذ ترین و مؤثرترین عامل باشد. ما الآن در شرایطی واقع شده ایم که فرهنگ عمومی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیائی و عقیدتی دستخوش تغییر و دگرگونی است یعنی عرصه فرهنگ اجتماعی امروز یک عرصه کاملاً رقابتی است و در شناخت این عرصه آنچه اثر را بیشتر می کند این است که از طرفی پیام نگرش و ارزشی به گونه ای به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومی به مخاطبین ارائه شود که منطبق با نیازهای عموم جامعه باشد. یعنی جامعه نسبت به آن پیام فرهنگ و ارزش احاس نیاز کند. از طرفی وقتی می توانیم موفق باشیم که بتوانیم ان پیام ارزش را به نحو مطمئن و به نحوی که در مخاطب اثر بگذارد منتقل کنیم. برای این که همه این امور به نحو احسن شکل بگیرد می بایست در عرصه ملی دارای اهداف مشخص و معین بوده و منطبق با آن اهداف که اهداف کلان نظام است پیام را انتخاب و بنحو احسن منتقل نمود.
به هر حال صدا وسیما به عنوان یک رسانه بسیار مهم و بعنوان یکی از ابزارهای تأثیر گذاری بر فرهنگ عمومی وقتی مؤثر است که بتواند با مخاطبینش منطبق با نیازهای آنها و با روش های درست و مورد قبول برنامه را ارائه کند. صدا وسیما برای آنکه بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسائل را خوب به مخاطبین منتقل کند با کمبود امکانات در عرصه تخصص مطالب و تحقیق روبروست. از این رو می بایست با قسمت های علمی تخصصی جامعه ارتباط داشته باشد و صدا وسیما برای اینکه این ارتباط را برقرار نماید در مراکز استانها در تهران و در شبکه ها علی رغم انجام حجم عظیمی از تحقیقات نیازمند به محقق و نیازمند به اهل مطالعه و نیازمند به اهل تخصص است. در بعد فرهنگی سیاسی و اقتصادی رسانه صدا و سیما بعنوان یک ابزار می تواند این تضادها را در درون جامعه ، توسعه و به تعادل برساند.[3]
نسبت رسانه با مهندسی فرهنگی
با توجه به ضرورتهای مطالعه درباره مهندسی فرهنگی و عوامل مؤثر در مسیر مهندسی فرهنگی، در این مقاله جایگاه رسانه صدا و سیما در مهندسی فرهنگی مطالعه می شود. رسانهها ابزار و نهادهای مؤثر در فرهنگ هر جامعه به حساب میآیند و حوزه عمل و فعالیت آنها فرهنگ است. از این رو مستقیم و بیواسطه با فرهنگ پیوند و ارتباط دارند. نتیجه این ارتباط و پیوند برقراری رابطهای متقابل بین رسانه و فرهنگ است. رسانهها بر بستری فعالیت میکنند که از فرهنگ رایج در جامعه ایجاد شده است. بنابراین به شدت از فرهنگ رایج در جامعهای که در آن فعالیت میکنند تأثیر میپذیرند؛ به گونهای که اساساً خارج از چارچوبهای فرهنگی جامعه نمیتوانند عمل نمایند. اما رسانهها فقط تأثیر نمیپذیرند، بلکه بر فرهنگ جامعه تأثیر نیز میگذارند. با توجه به وظایفی که برای رسانهها متصور است، آنها، به ویژه صدا و سیما، تأثیرات قدرتمندی دارند و فرهنگ جامعه را تحت تأثیر خود قرار میدهند. با توجه به این واقعیت باید گفت رابطه و نسبت رسانه و فرهنگ، متقابل و دوسویه است؛ یعنی این دو ضمن آنکه از یکدیگر تأثیر میپذیرند بر یکدیگر تأثیر نیز میگذارند و تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند. با وجود این تأثیر متقابل موضوع این مقاله روشن ساختن تأثیرات فرهنگ بر رسانه نیست، بلکه موضوع، بررسی تأثیر رسانه بر فرهنگ است.
رسانه صدا و سیما تأثیر گسترده و عمیقی بر فرهنگ جامعه میگذارد. از این رو در مهندسی فرهنگی، این رسانه جایگاه ویژه و ممتازی دارد. این جایگاه ایجاب میکند تا هم در طراحی و اجرای مهندسی فرهنگی به رسانهها و بهویژه صدا و سیما اهمیت خاصی داده و در جهت تقویت و پشتیبانی مادی و معنوی از آنها گام برداشته شود و هم رسانهها با درک عمیق از جایگاه و توان تأثیرگذاری خود در جهت تحقق اهداف «مهندسی فرهنگی» برنامهریزی کنند و بکوشند از تمامی فرصتها و امکانات موجود در جامعه برای به ثمر نشستن مهندسی فرهنگی بهرهبرداری نمایند.[4]
ضرورت مهندسی فرهنگی
اگر تغییرپذیری فرهنگها را شاخصه و ویژگی فرهنگها بدانیم، نتیجه منطقی آن است که جوامع چارهای جز پذیرفتن تحولات فرهنگی ندارند و باید همواره شاهد دگرگونی و تغییر و تحول در فرهنگ خود باشند. با توجه به تأثیرپذیری فرهنگها از عوامل مختلف و متفاوت، تغییر و تحول فرهنگی میتواند جهتی مثبت یا منفی بیابد. جهت مثبت آن است که تحولات فرهنگی رشد و تکامل فرهنگ یک جامعه را موجب شود و ضمن کمک به حفظ هویت و موجودیت آن جامعه، راههای دستیابی به سعادت را برای مردم آن جامعه هموار سازد. اما جهت منفی آن است که تأثیرپذیری فرهنگ موجب شود تغییراتی در جهت تخریب فرهنگ یک جامعه روی دهد؛ به گونهای که نه تنها راه سعادت، صلاح و رستگاری را مسدود سازد، بلکه با از بین بردن فرهنگ یک جامعه و در نتیجه مضمحل شدن هویت آن جامعه، به فروپاشی و اضمحلال یک جامعه منجر گردد.
آنچه
میتواند جهت مثبت یا منفی تحول فرهنگی را مشخص سازد، عواملی است که در
ایجاد تغییر و تحول در یک فرهنگ مؤثرند. این عوامل متعدد و گوناگون هستند و
از محیط درونی و بیرونی یک جامعه برآمدهاند. از این رو مجموعهای از
عوامل در ایجاد تحول فرهنگی تأثیرگذارند. هر یک از این عوامل بسته به
خاستگاه خود و تأثیراتی که دارد میتواند در ایجاد جهت مثبت یا منفی برای
تحول فرهنگی مؤثر و کارساز باشد. تغییر و تحول فرهنگی امروزه به عنوان یک
واقعیت پذیرفته شده است و نمیتوان و اساساً نباید مانع آن شد. اما
بیتفاوت ماندن در مقابل این تحول و رها کردن آن به حال خود موجب میشود
عواملی که تأثیر مثبت دارند تضعیف شوند و در مقابل عواملی تقویت گردند که
تأثیرات منفی به جا میگذارند و در نتیجه تحول فرهنگی جهتی منفی بیابد. در
حالیکه اگر مسئولانه به تحول فرهنگی نگریسته شود، میتوان با برنامهریزی و
پیگیری تحولات فرهنگی به صورت سازمانیافته و هدفمند جهت مثبتی به تحولات
فرهنگی بخشید. با دقت و بررسی در موضوع تحول فرهنگی میتوان با تقویت
عواملی که تأثیر مثبتی در مسیر تحولات فرهنگی دارند و تضعیف عواملی که
تأثیرات منفی بر تحولات فرهنگی بر جا میگذارند، مسیر تحول فرهنگی را به
جهتی مثبت هدایت کرد و تحول فرهنگی را به جای آنکه به اضمحلال فرهنگی منجر
شود به عاملی برای تکامل فرهنگی تبدیل نمود. از این رو است که مهندسی
فرهنگی به عنوان یک ضرورت مطرح میشود
جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی
با
توجه به ماهیت فرهنگی مهندسی فرهنگی، سازمانها و نهادهای فرهنگی در
پیشبرد آن تأثیر عمده و اساسی دارند. در این میان سهم رسانهها، به ویژه
رسانه صدا و سیما، با توجه به ویژگیها، کارکردها و تأثیراتشان بیشتر به
نظر میرسد.
درباره جایگاه صدا
و سیما در مهندسی فرهنگی دو دیدگاه وجود دارد: اول؛ دیدگاهی که فعالیت این
رسانه را مساوی و عین مهندسی فرهنگی میداند، و دوم؛ دیدگاهی که صدا و
سیما را کارگزار و عامل در مهندسی فرهنگی میشناسد.
دیدگاه اول از نظریات کسانی چون مک لوهان درباره وسایل ارتباط جمعی ریشه
میگیرد. مک لوهان برعکس کسانی که بین پیام و وسیله ارسال پیام تمایز و
تفکیک قائلاند، به چنین تفکیکی اعتقادی ندارد. به نظر او رسانهها، به
عنوان ابزارها و فناوری نوینی که در اختیار بشر قرار گرفتهاند، همراه خود
فرهنگ و تحولات اجتماعی را نیز به بار میآورند. با این دید است که جمله
معروف «رسانه همان پیام است» را عنوان کرده و تمایز و تفکیک بین پیام و
رسانه را منتفی دانسته است. با این دیدگاه، وقتی از نسبت بین رسانه و
مهندسی فرهنگی بحث به میان میآید، ورود رسانه به عرصه زندگی افراد بشر به
خودی خود تغییر و تحول فرهنگی را به همراه میآورد و نمیتوان از اجبارهای
ناشی از ورود فناوری رسانهای گریخت و به صورت ارادی تصمیم به مهندسی
فرهنگی گرفت.
علاوه بر این رسانه فعالیتی کاملاً فرهنگی دارد و این فعالیت با طراحی و هدفمندی انجام میشود. از سوی دیگر تمام سازمانها و نهادها که به صورت محدود یا گسترده فعالیت فرهنگی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم با رسانه ارتباط مییابند و برای کامل کردن کار خود و به ثمر نشاندن آن به همکاری رسانه نیازمندند. رسانه صدا و سیما هم به صورت مستقیم و برای عمل بر اساس رسالت و مسئولیتی که بر عهده دارد کار فرهنگی میکند و هم به صورت غیرمستقیم با توجه به مسئولیتی که برای کامل کردن فعالیت دیگر سازمانها و نهادها دارد، فعالیت فرهنگی انجام میدهد. بدینمعنا صدا و سیما در یک جا به صورت مستقل و مستقیم و در جایی دیگر به صورت مکمل و غیرمستقیم در حوزه فرهنگ فعالیت میکند و بر آن تأثیر میگذارد. از آنجا که تمام این فعالیتها سازمانیافته و هدفمندند و با هدف تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشوند، فعالیت این رسانه مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی معرفی میشود.
دیدگاه دوم معتقد به آن است که اگرچه کار رسانه تماماً فرهنگی است و به صورت سازمانیافته و هدفمند برای تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشود، رسانه به مثابه یک مجری و کارگزار عمل میکند و تنها مجرایی برای انتقال فرهنگ به حساب میآید. این نظر از دیدگاهی ریشه میگیرد که بین رسانه و پیامی که از طریق آن منتقل میشود، تفکیک قائل است. براساس این دیدگاه رسانه ابزار است و محتوای آن را پیامی مشخص میسازد که از طریق آن منتقل میشود. این پیام، که مستقل از خود رسانه است، میتواند بر فرهنگ مردم تأثیر بگذارد و آن را دچار تغییر و تحول سازد. خود رسانه به خودی خود و جدا از پیامی که از مجرای آن منتقل میشود تأثیری ندارد؛ چنانکه احداث یک ایستگاه تلویزیونی یا رادیویی فقط در صورتی که به کار گرفته شود و پیامی به وسیله آن منتقل شود میتواند گذرا باشد، در غیر این صورت تأثیری به بار نخواهد آمد.
در مهندسی فرهنگی نیز رسانه آنچه را در سطحی کلان و خارج از محدوده عمل و حوزه فعالیت رسانه نظریهپردازی و طراحی شده است، عملیاتی و اجرا میکند. بنابراین در این اقدام، رسانه مجری و کارگزار به حساب میآید و فعالیت آن نه مساوی با مهندسی فرهنگی بلکه فقط دربرگیرنده بخشی از مقوله مهندسی فرهنگی، آن هم در مرحله عمل و اجراست. البته این بخش از فعالیت بسیار مهم است و که اگر نادیده گرفته شود یا حاشیهای و فرعی تلقی شود، اساساً تحقق اهداف مهندسی فرهنگی دشوار میگردد.
ویژگیهایی که مهندسی فرهنگی از یک سو و رسانه از سوی دیگر دارد دیدگاه دوم را تأیید میکند. اول آنکه مهندسی فرهنگی فعالیتی است که از حوزه نظر و طراحی شروع، و به حوزه عمل کشیده میشود. طرح نظریه فرهنگی و طراحی فرهنگ مطلوب بر اساس آن، با هدف مهندسی کردن فرهنگ جامعه، خارج از مسئولیتهای صدا و سیما است. نظریهپردازی بر عهده نخبگان فکری و فرهنگی جامعه قرار دارد و طراحی فرهنگ براساس این نظریهها نیز در نهادهای تصمیمگیر و برنامهریز انجام میشود. صدا و سیما نیز ممکن است در این زمینه وظایفی داشته باشد، اما همه آن را بر عهده ندارد. دوم آنکه مهندسی فرهنگی یک جریان و برنامه مستمر است که گذشته، حال و آینده را در بر میگیرد. اما رسانهها به شدت در قید زمان حاضر هستند و میکوشند تا به اقتضائات و نیازهای زمانی پاسخ گویند که در آن به سر میبرند، بنابراین در بحث مهندسی فرهنگی فقط با بخشی که با زمان حاضر مرتبط است پیوند میخورد و همراه میگردد. نکته سوم این است که رسانهها به شدت تحت تأثیر تحولات اجتماعی هستند و برای آنکه از این تحولات عقب نمانند و در مواجهه با گرایشات غالب بر جامعه به حاشیه رانده نشوند با آنها همراه میشوند، از این رو تأثیرپذیری آنها بسیار زیاد است. این در حالی است که مهندسی فرهنگی طراحی و برنامهریزی برای تأثیرگذاری بر تحولات است و مهندسی با اتکا به طرحی کلان، سازمانیافته و هدفمند انجام میشود و به پیش میرود، از این رو فعالیتی فعالانه برای تأثیرگذاری بر تحولات اجتماعی و فرهنگی به حساب میآید، حال آنکه رسانهها تحت تأثیر تحولات اجتماعیاند و بیشتر واکنشی عمل میکنند و عکسالعملی در برابر امر واقع شده میباشند. نکته چهارم آن است که طرح کلان مهندسی فرهنگی اساساً نمیتواند به وسیله یک نهاد یا سازمان انجام شود، بلکه فعالیتی جمعی است و فقط با مشارکت جمعی مجموعهای از نهادهای مؤثر بر فرهنگ جامعه باید اجرا گردد. از این رو رسانهها به هر میزان هم که در فرهنگ تأثیر داشته باشند، نمیتوان فعالیت آنها را مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی دانست. در واقع رسانهها بخشی از این حرکت جمعی را بر عهده دارند و به پیشبرد آن کمک میرسانند.[5]
کارکردهای رسانه در مهندسی فرهنگی
اگر بنا به تعریف فوق رسانه صدا و سیما را عامل و کارگزار طرح مهندسی فرهنگی بدانیم، باید آن را فراگیرترین و گستردهترین نهاد مؤثر در عملیاتی کردن طرح مهندسی فرهنگی شناخت. این رسانه کارکردهایی دارد که براساس آنها میتواند در اجرای مهندسی فرهنگی آنچنان مؤثر عمل نماید که جانشین دیگری برای آن متصور نیست. از این رو است که امروزه هر طرح فرهنگی حتی اگر سازمانها و نهادهای دیگر متولی اجرای آن باشند برای عملیاتی شدن به رسانه صدا و سیما نیاز دارد.
نتیجه:
رسانه ها به طور اعم و تلویزیون به شکل خاص ، یکی از مهم ترین نهادهای
اجتماعی هستند که نقش اساسی در انتقال میراث فرهنگی و احتماعی و ارزش های
جوامع دارند . در دوره ی کنونی که عصر اطلاعات و تکنولوژی های نوین نام
گرفته است ، این رسانه ها هستند که با کارکردهای خود و به کارگیری شیوه های
جدید اطلاع رسانی ، الگوهای نوین فرهنگی و اجتماعی را به جوامع وارد می
کنند که جایگزین ارزش ها و الگوهای فرهنگی سنتی می شوند و به عنوان عاملان
تغییر و تحول در ارزش ها و هنجارها و الگوهای فرهنگی جوامع عمل می کنند .
بنابر این ، رسانه ها نقش مهمی در گستره ی جهانی شدن ایفا نموده و یکی از
عاملان اصلی جهانی شدن فرهنگ هستند . نکته ی عمیق در جهانی شدن فرهنگی به
معنای انتقال هنچارها و ارزش هاست که در الگوهای ظاهری فرهنگ متجلی می شوند
و رسانه ها از اشکال عمده ی فرهنگ در حهان و عامل انتقال فرهنگ هستند .
بنابر این ، توجه به کارکردهای رسانه ها در هر کشور ، اهمیت بسیار زیادی
دارد و باید با تدوین استراتژی های صحیح در تدوین برنامه های رسانه ها از
جمله برنامه های تلویزیون ، تدابیری اتخاذ شود که بتوان از تهدیدات جهانی
شدن پرهیز نمود و از نقاط قوت آن بهره گرفت .
منابع :
1- سید رضا، فارسی، ارتباطات و توسعه فرهنگی، تهران، انتشارات ظهیر ، 1379، چاپ اول
2- مهدی، احمدی، فرهنگ رسانه ، تهران، انتشارات زمزم ، 1381 ، چاپ اول
3- یاسر، اسفندیار ، فرهنگ، دین، رسانه، تهران، انتشارات رعد ،1382
4- ساعی، منصور، نقش رسانهها در انتقال ارزشها و پدیدهی شکاف هنجاری و ارزشی نسلها، تهران ، انتشارات حکیم ، 1384